[ad_1]
به شخصه همواره از دوستداران آثار و سبک کاری اصغر فرهادی بودهام اما فروشنده را ضعیفترین اثر او بعد از ساخت «در باره الی» میدانم. فیلمی که دست روی موضوعی بسیار جدی گذاشته اما در پرداخت به آن عقیم است.
متاسفانه جامعه ما در برهههای مختلف در مقابل پارهای از موضوعات کندفهم نبوده بلکه در برخورد با آنها کاملا کودن بوده است. مسائل جدی همچون تجاوز، حق زن، قضاوت زودهنگام و موارد دیگری از این دست که همچون آفتهایی ملوث شیره انسانیت را از وجود موجودات دوپایی که کمی به انسانها میزنند، میکشند و پس از گرفتار آمدن به این آفتها اگر بر خودمان خیلی سخت نگیریم، نهایتا موجوداتی ملول هستیم با تنی فربه یا نحیف و فاقد شعور.
به شخصه از دوستداران سبک کاری اصغر فرهادی و فرم روایت قصه در آثار قبلی او هستم، هرچند در وضعیت کنونی میتوان گفت این لجاجت آمیخته با کبر فرهادی کمی رنگ تکرار به خود گرفته است. به عنوان مثال قرار گرفتن شخصیتها در دو راهی حفظ شرافت دروغین خود یا بیان حقیقت در «در باره الی» و یا پایانبندی عالی «جدایی نادر از سیمین» تا چند ساعت ممکن است ذهن مخاطب را به خود مشغول کند اما این امر برای فروشنده صدق نمیکند. فرهادی و تیم نویسندگی دست بر روی موضوعی بسیار جدی گذاشتهاند، مسئلهای که بسیاری از افراد جامعه ما هیچ درکی از برخورد صحیح با ماجرا را ندارند. اما فرهادی و تیمش در راستای بهبود این وضعیت اسفناک جامعه چه میکنند؟ با قاطعیت میتوان گفت هیچ! معتقدم پایانبندی فروشنده بسیار ضعیف است، زیرا درست همان جایی که فیلم پایان مییابد سر آغاز پروسه شعور بخشی به مخاطب است که تیم سازنده هیچ تلاشی در این راستا انجام ندادهاند. وقتی ما قرار است یک اثر جدی خلق کنیم و به گمان برخیها تابو شکنی کنیم (بخوانید ادای تابو شکنی که با لایه نازکی از جریحهدار کردن مخاطب عام، مستور شده است)، این وظیفه برعهده هنرمند است که با تمام وجود در راستای آگاهی بخشی تلاش کند، کسی از یک انیمیشن برای خردسالان انتظار ندارد چگونگی مدیریت بحران تجاوزات جنسی را برای مخاطب کم سن و سالش به تصویر بکشد اما وقتی به موضوعی مانند «تجاوز» میپردازیم قطعا جای هیچ اشتباهی نیست و حتی تمامی گفت و گوهای اثر میبایست هدفمند و مدیریت شده باشند اما ذهن تیم نویسندگی فروشنده، آبستن یک زیادهگویی بیدلیل بوده و میتوان هر آنچه که در 30 دقیقه ابتدایی اثر شاهدش بودیم، در 5 الی 10 دقیقه به شکلی تاثیر گذارتر نشان داده شود.
صحبت از زیادهگوییهای فیلم شد، بیایید صادق باشیم آن سکانسهای طولانی تئاتر، با نماهای گاها ضعیفش رسما چه هدفی را دنبال میکنند؟ قطعا در راستای انتقال پیامی خاص به بیننده نیستند و در خدمت جذابتر شدن قصه هم قرار نگرفتهاند و حرف خاصی برای گفتن ندارند. در بالا هم به تصور مضحک تابوشکنی با چنین آثاری اشاره کردم، حتما با پالتو به حمام رفتن یا بگو مگوهای سطحی در مورد تجاوز جنسی قبح زننده این موضوعات در جامعه شکسته شد! به عنوان یک ایرانی هم ما و هم تیم سازنده به خوبی از ممیزیها و سختگیریهای موجود آگاه هستیم، در نتیجه اگر توان تولید آثاری خارج از این چارچوبها را نداریم، بهتر است سبک روایت و قصه خود را دست خوش تغییر کنیم تا با خلق سکانسهایی سطحی به بر این جبر دیوانهوار دامن بزنیم، اتفاقی که تا عمق وجود قربانیان خود را از لحاظ روحی و شخصیتی ذره ذره تجزیه میکند اما فروشنده بیشتر از اینکه مخاطبش را آگاه کند و مرهمی هرچند ناچیز باشد بر این زخم، از این موضوع نان میخورد!
یکی از اصول آثار پیاممحور و جدی این است که برای ارائه پیام به مخاطب، شخصیتی درخور خلق کنیم و در بستر روایت آنگونه که شایسته است و پذیرفتی در پیشگاه هنر، موضوعات مختلف را به تصویر بکشیم و در راه آگاهی بخشی قدم برداریم. در آثار موفق قبلی فرهادی ما با افراد معمولی سر و کار داشتیم، به عنوان مثال در باره الی به گروهی از افراد میپرداخت که با موضوعاتی سر و کار داشت که بیشتر به تربیت و نوع تصمیمگیری در شرایط مختلف میپرداخت اما در فروشنده به هیچوجه چنین نیست و جدای از اینکه مسئله بسیار جدیتر است، شخصیتهایی که ساخته میشوند هم در جایگاهی نیستند که بخواهند موضوعاتی جدی را برای مخاطب ترسیم کنند و او بپذیرد و وادار به کنکاش در آن زمینهها شود. ما با معلمی سر و کار داریم که در مورد حریم خصوصی و کنترل رفتارهایمان در محیطهای مختلف چند پیام برای ما دارد. خانمی در تاکسی بیهیچ دلیلی به نوع نشستن او خرده میگیرد و در مدرسه به دانش آموزش توضیح میدهد که «از ماست که بر ماست» و حتمی شخص دیگری رفتار ناشایستی در موقعیتی مشابه با آن خانم داشته که سایرین را هم با همان سنگ میسنجد. اما به شخصه، به عنوان فردی که در این جامع و ساختار در حال زندگی هستم، به هیچوجه تاثیری از آنچه که دیدم نپذیرفتم و شاید جالب باشد اما چندی قبل ویدیویی در باب رعایت حال سایرین در وسایل نقلیه عمومی دیدم که در مدت زمانی مشابه عمیقا به مغز بیننده رسوخ میکرد. کسی منکر این نیست که وضعیت برخورد با بانوان در جوامع مرد سالار به شدت آزار دهنده است و بیتردید نابرابری و گاها نگاههای بسیار زشتی وجود دارد اما چنین سکانسهای کوتاهی گمان نمیکنم در اندازهای باشند که موثر واقع شوند و اگر میشدند، میلیونها بیننده «نر» فروشنده، هر روز قصد نداشتن با لذتی وصف ناشدنی و ناشی از دنائت و پستی تن زنهای اطرافشان را حتی در رویا به نیش بکشند و جالبتر اینجاست که همین معلم قصه فرهادی، بر سر کلاس به سراغ گوشی دانش آموزش میرود و معلوم نیست به چه حقی در موضوعات شخصی او کنکاش میکند. این سکانس یک بار معنایی صحیحی در نفی این موضوع دارد و تردیدی در آن نیست اما مشکل اصلی اینجاست که این رفتار در پروسه قوس شخصیتی و عصبانیت ناشی از اتفاقی تلخ صورت میگرد اما تیم سازنده هیچ حرکت مثبتی در راستای ترسیم حدود و چگونگی کنترل خشم بعد از اتفاقاتی این چنینی، از خود نشان نمیدهد.
فروشنده سه بخش دارد، قسمت ابتدایی که بسیار سطحی است، نقطه عطف داستان که اصلا به تبعات آن پرداخته نشد و پایانبندی که کاملا عقیم است. بعد از ماجرای تجاوز، فروشنده گفت و گوها، واکنشها و اقدامات افراد مختلف در مواجه با این اتفاق را به تصویر میکشد اما رسما شعوری به مخاطب نمیدهد که ما در صورت رخ دادن چنین موضوعی در پیرامونمان چه واکنشهایی میبایست از خودمان بروز دهیم زیرا بارها و بارها شاهد پخش شدن اخبار مرتبط با تجاوزات جنسی در میان جامعه هستیم و کسی پاسخ دقیقی برای چگونگی مدیریت چنین بحرانهایی ندارد و این مسئولیت افرادی همچون اصغر فرهادی است که دست یاری به سمت مخاطب خود دراز کنند به او ره نمود بدهند. همچنین بخش مهمی از مدیریت بحران تجاوزات جنسی به پس از فروکش کردن عصبانیت اولیه باز میگردد. اگر کمی در فیلم دقیق بشویم رسما با خانمی طرف هستیم که مورد آزار و اذیت قرار میگیرد و شوهر او به پیگیری موضوع و بروز واکنش در قبال آن میپردازد، خب که چه؟ بخشی از رفتارها و عصبانیتی که شاهدش بودیم کاملا ملموس و حتمی است و اصل ماجرا دقیقا از آنجایی شروع میشود که فیلم خاتمه مییابد. به گمان لهجه دارم اگر تیم سازنده پای صحبتهای چند تن از قربانیان چنین حوادثی مینشستند هرگز شاهد چنین قصه بیشیرازه و سطحی نبودیم. فیلمی که از ابتدا تا انتها هدف والایی را دنبال نمیکند و به نظرم اگر فرهادی این فیلم را نساخته بود تنها برچسب «سرگرم کننده و کمی جدی» بر روی آن میخورد که عین خیانت به رسالت هنر و شعور است.
یکی از اهداف فرهادی و فیلم این است که به مخاطب نشان دهند همیشه فرد متجاوز و خطا کار غول بیشاخ و دمی نیست که شرارت از بند بند وجودش روان باشد. در اینجا فرد متجاوز (پیرمرد) به گونهای انتخاب شده بود که غافلگیری فیلم را همراه کند با پیامی دوستداشتنی. البته برخی از دوستان همواره نگران و گاها بیمنطق این پیام را در راستای بیهویتی و صریحتر بگویم «بیناموسی و وطن فروشی» تعبیر کرده بودند که نه تنها چنین تعابیری مضحک جلوه میکنند بلکه نشان از نگاه خشک و بعضا اشتباه این دوستان دارد زیرا فیلم تلاش میکند در بستر روایتش به مخاطب بگوید گاهی خطاهایی که از ما سر میزند غیر ارادی هستند و کمی میتوان به فرد خطا کار هم حق داد اما این امر به منزله تبرئه کردن یا نادیده گرفتن عمل زشت او نیست، بلکه به معنی برخورد عقلانی با موضوع است.
البته یک طرفه هم نباید به قاضی رفت. فروشنده نکات مثبتی هم دارد که اگر با پایانبندی قابل قبولی همراه میشد این فیلم را به اثری مناسب تبدیل میکردند. بخش بعد از نقطه عطف تا پیش از رسیدن به سکانسهای پایانی کار، جذاب و دوستداشتنی روایت میشوند. بازی خوب شهاب حسینی هم بر جذاب بودن این بخشها تاثیر به سزایی داشته است، حسینی به خوبی توانسته آنچه که از او خواسته شده و نقش مردی که چنین اتفاق هولناکی در زندگیاش رخ داده را به تصویر بکشد. سایر بازیگران فیلم از جمله ترانه علیدوستی هم توانستهاند نقش خود را بسیار روان و باورپذیر ایفا کنند و به شخصه از ماجرای پیدا شدن صاحب وانت و نحوه مواجه شدن و برخورد عماد با پیرمرد قصه لذت بردم اما پایان بد و قصه ناقص فروشنده بر کم ارزش شدن این بخشها از فیلم بیتاثیر نبوده است. به طور کلی فروشنده را میتوان تنها بخشی از یک اثر کامل دانست که به صورت مجزا و در این ساختار و تحت نام یک فیلم با موضوعی جدی اصلا راضی کننده نیست.
نمره گیمشات: 4.5 از 10
' );
w.anetworkParams[ ad.id ] = ad;
d.write( '
[ad_2]
لینک منبع