[ad_1]
خبرگزاري آريا- دکتر امير محبيان در گفتگو با روزنامه اعتماد گفت: موتور محركه تشكيلاتي اصولگرايان بايد در بدنه اجتماعي قدرتمند آنها باشد.
به گزارش سرويس سياسي خبرگزاري آريا، روزنامه اعتماد نوشت:
«تا زماني كه جريان اصولگرايي به جاي بدنه اجتماعي به فرصتهاي حكومتي نگاه ميكند، نميتواند رفتار مردم سالارانه درستي از خود نشان دهد و همواره در پي مديريت امور از بالا خواهد بود.» اين تحليل امير محبيان، تحليلگر اصولگرا و موسس حزب نوانديشان از چرايي شكستهاي پيدرپي جناح راست در انتخابات است. البته اين نگاه محبيان به اين معنا نيست كه جناح راست اصولش را زير پا نگذاشته است. اتفاقا اين تحليلگر سياسي معتقد است كه جريان راست مدتهاست كه به سوي نوعي پراگماتيسم منفي رفته است؛ يعني براي نتيجه گرفتن گاهي باور و اصول خود را زير پا گذاشته است. هشدار او به همفكرانش، تبديل شدن به عروسك سياسي است؛ عروسكي كه چون ديگران او را تغذيه و هدايت كردهاند از بدنه اجتماعي قدرتمندش فاصله گرفته است.
جريان اصولگرا براي حضور موثر در جامعه و سياست چه تغييراتي را بايد در اولويت كار خود قرار دهد؟
جريان اصولگرا با توجه به ريشههاي قدرتمند عقيدتي و اجتماعي براي حفظ موقعيت خود بايد تغييرات بسياري را به عمل آورد و شايد مهمترين آنها تغيير در نگرش است. نوع نگاه به ارتباط با حاكميت بايد تغيير كند. تا زماني كه در تعاملات سياسي جريان اصولگرا به جاي بدنه اجتماعي حامي خود به فرصتهاي حكومتي نگاه ميكند نميتواند رفتار مردمسالارانه درستي از خود نشان دهد و همواره در پي مديريت امور از بالا خواهد بود؛ اقدامي كه هميشه نارضايتي نخبگان و فرهيختگان اصولگرا را به دنبال داشته است. ضمن آنكه بر اين باورم كه جريان اصولگرا مدتهاست به سوي نوعي پراگماتيسم منفي رفته است؛ يعني براي نتيجه گرفتن گاهي باورها و اصول خود را زير پا گذاشته است. اين رفتار تصوير غالب از اصولگرايي را كه تصويري اخلاقي و ديني بود، تغيير داده است.
اخيرا آقاي وحيد جليلي گفته بود كه اصولگرايان از دوپينگهاي مختلفي در سياستورزي خود استفاده ميكنند. آيا شما قايل به اين نظر هستيد؟ اگر بله، چقدر آن را در مشكلات امروزي اصولگرايان دخيل ميدانيد؟
واقعيت آن است كه اين سخن نادرست نيست. جريان اصولگرا بايد روي پاي خودش بايستد نه روي پاي ديگران! اين جريان تازماني كه چشم به دستاني ديگر دارد كه او را ياري كنند بايد بپذيرد كه نميتواند براي خود مسير دقيقي طراحي كند. موتور محركه تشكيلاتي اصولگرايان بايد در بدنه اجتماعي قدرتمند آنها باشد. نبايد فراموش كرد اگر ديگران تو را تغذيه و هدايت كنند هيچوقت چيزي بيشتر از يك عروسك سياسي نخواهي بود؛ اصولگرايي، پتانسيل تاثيرگذاري خودش را فقط با اتكا به باورهاي ديني و استقلال راي خود ميتواند فعال كند.
پيشتر چهرههايي نظير محسن رضايي، مرتضي نبوي و حضرتعالي نيز از ضرورت بازسازي و نوسازي اصولگرايي سخن گفته بودند، آيا نامه قاليباف و تاكيدش بر نواصولگرايي از همان منظر مطرح شده است؟
همه احساس نياز را درك كردهاند؛ سالهاست من حتي علاوه بر ضرورت به مسيرها و اولويتهاي نوسازي تاكيد كردهام. مهم نام و ژست تغيير نيست، مهم خود تغيير است؛ مهم جهت و عمق تغيير است؛ الان ديگر مشكل درك ضرورت تغيير را نداريم. اكنون مشكل اراده لازم براي تغيير و آمادگي براي پرداخت هزينههاي آن است.
بازسازي اصولگرايي در درجه اول بايد از زاويه عملكردي و شيوه سياستورزي باشد يا از نگاه گفتماني و تئوريك؟
يك جريان سياسي را نميتوان براي تعمير، تعطيل كرد يا به حالت تعليق برد. يك جريان سياسي بايد نظير تعمير كشتي در دريا در حين حركت اصلاح شود. طبعا از لحاظ منطقي اصلاحات نظري در اولويت است اما در عمل بايد دگرگونيها در شيوه سياست ورزي صورت گيرد؛ روش اصولگرايي مبتني بر منش آن و منش اصولگرايي مبتني بر نگرش آن است. اينها اگر بادقت فهم و اصلاح شود شاهد جهش كيفي در جريان اصولگرايي خواهيم بود؛ همه اين تغييرات هم مستلزم ارايه برنامه دقيق و روشن است و الا همه اين مطالبات اگر با برنامه تغيير همراه نباشد فقط آرزوي تغيير را خواهيم داشت كه حتما دور از دسترس خواهد بود.
حذف چهرههاي اثرگذار اصولگرا نظير ناطق نوري را چقدر در بنبست فعلي اين جريان موثر ميدانيد؟ اساسا رويكرد معتدل در جناح راست به چه دليل تضعيف شد؟
چهرههاي سياسي حتما در روند تحركات سياسي تاثير دارند اما به گمان من اصولگرايي بايد از شخصيت محوري عبور كند و به گمانم اين اتفاق رخ داده است. سالهاست روش شيخوخيت در ميان اصولگرايان كاريزماي خود را براي تاثيرگذاري از دست داده است ولي اصولگرايي نتوانسته است كه روش دموكراتيك تصميم جمعي را جايگزين آن كند. ما فعلا در برزخ عبور از يك روش هدايت جناح و عدم تاسيس روش جديد هستيم. ظهور بازيگران كوچك ولي پرآسيب در اين خلأ رخ داده است.
اما در مورد ضعف رويكرد اعتدال در ميان اصولگرايي بايد گفت كه هسته مركزي اعتدال، عقلانيت است و عقلانيت ايجاد تعادل ميان واقعيت و حقيقت يا واقعيت سياسي و آرمان سياسي است. اين تعادل گاه از ميان رفته است؛ گروهي واقعيت سياسي را اصل گرفته و آرمان را كناري نهادهاند و بعضي آرمان را نگه داشته و واقعيتها را ناديده گرفتهاند. چون اين تعادل به هم خورده است؛ عقلانيت آسيب ديده و با آسيب ديدن عقلانيت، اعتدال بعضا جاي خود را به تندروي و تند خويي داده است. بايد روشن كنيم كه اصولگرايان واقعگرا نيستند؛ واقع بين هستند. تا از فروافتادن در دامان فرصت طلبي و قدرت طلبي و حتي دنياگرايي در امان بمانيم و نيز بايد تاكيد كنيم كه اصولگرايان، آرمانگراي متوهم هم نيستند. اصولگرايان آرمان گرايان واقع بين هستند يا بهتر بگوييم بايد باشند.
قاليباف در نامه خود گفته بود كه راس جريان اصولگرا دچار اختلال است. آيا جناح راست اساسا راسي دارد كه دچار اخلال باشد؟ اگر وجود دارد مصداق عيني آن به لحاظ فردي يا تشكلي چيست؟
در اصولگرايي ظرفيت عقلانيت جمعي خوبي وجود دارد اما در تصميمات اتخاذ شده لزوما اين عقلانيت جمعي را نميبينيم زيرا اكوسيستم تصميمگيري اصولگرايان دچار اختلال شده است. اگر اين روند اصلاح شود جهش كيفي چشمگيري را ميان اصولگرايان خواهيم ديد كه نتيجه آن افزايش اعتماد اجتماعي نسبت به آنها خواهد بود و الا روند افول ادامه خواهد يافت.
جمنا بايد به كار خود ادامه دهد؟ چه تغييراتي را در آن لازم ميبينيد؟
جمنا هر چند خود را يك پروژه انتخاباتي تعريف نكرده است اما جامعه براي آن ظرفيتي بيش از اين نديده است. بايد ببينيم آنها چگونه مجددا خود را بازتعريف ميكنند و بدنه اصولگرايي چگونه در قبال آنها واكنش نشان خواهد داد. تغييرات جمنا نميتواند فارغ از تغييرات لازم دروناصولگرايي رخ دهد.
به نظر شما مدل حركت جبهه در جناح راست ميتواند موجب توفيق اين جناح شود يا الزامات ديگري در كنار آن احساس ميكنيد؟
جبههها به ويژه با اهداف انتخاباتي معمولا پروژه هستند و نه پروسه! لذا انتظار زيادي از آنها نميتوان داشت. بنابراين ما بايد يك پروسه سامانمند را تعريف كنيم كه ميان راس ثابت و بدنه سيال اجتماعي مدل رفتاري و تشكيلاتي خردمندانه و عملياتي را تعريف كند. پيشنهاد من مجلس عالي اصولگرايان است.
اصولگرايي نوسازي شده براي اثرگذاري بايد واجد چه ويژگيهايي باشد؟
ابتدا خلوص يعني رابطه پاك و بدون خدشه ميان باور و كردار. ما نميتوانيم از دين و ارزشهاي آن به عنوان موتور محركه خود در اجتماع نام ببريم ولي كردار ما خلاف اخلاق يا ارزشهاي ديني باشد زيرا در اين صورت جامعه ما را ناصادق و فاقد خلوص خواهد دانست. سپس بايد ما تعريفي را از روند تحقق ارزشها در جامعه ارايه كنيم كه اولا جامعه اصولگرايان را واجد شرايط لازم براي هدايت و مديريت ارزشي - اجرايي جامعه بداند ثانيا جامعه با تمام ظرفيتهاي واقعياش در خود احساس كند كه جريان اصولگرا با متانت ارزشها را مبتني با واقعيات و ظرفيتهاي اجتماعي در چارچوب حرمت اشخاص با صبر به پيش ميبرد نه آنكه ارزشهاي مقدس را چون چماقي بر سر مردم ميكوبند و خود به حداقلها هم پايبند نيستند.
آيا شكست جريان راست در انتخابات به اين خاطر بود كه اصولگرايان قشر اجتماعي مخاطب خود را اشتباه انتخاب كرده بودند يا نوع ارتباط گرفتنشان با مخاطب بود كه ايراد داشت؟
شعارها و حتي انتخاب مخاطب غلط نبود و اساسا اصولگرايان حتما بر اساس آموزههاي ديني بايد بيشتر، دغدغه مستضعفان جامعه را داشته باشند. اشكال آنجا بود كه مردم عموما باور نكردند كه اصولگرايان واقعا دغدغه آنها را دارند يا اگر پذيرفتند به توانايي آنها ترديد كردند. واقعيت آن است كه اصولگرايان بايد خلوص خودشان را به جامعه اثبات كنند و براي اين كار نبايد با قسم و آيه و ادعاهاي پوچ يا غير قابل اجرا در پي مردم بيفتند؛ خير بهجاي آن ما بايد رابطه خود را با خدايمان اصلاح كنيم و شبهات قدرتطلبي و فرصتطلبي را از وجود خود بزداييم. اگر رابطه ما با خدا اصلاح شد خداوند رابطه ما را با ديگران اصلاح خواهد كرد. مشكل اصلي در درون ما است نه بيرون ما!
[ad_2]
لینک منبع