[ad_1]
خبرگزاري آريا - موسيقي ما – بهمن بابازاده: کاري به يکي دو سال گذشته ندارم ولي شهرام شکوهي از همان اولين ماههاي رسمي شدناش، به طرز ويژهاي مورد توجه قرار گرفت. آثارش با سرعت دست به دست شد نخستين آلبوم رسمي اين خواننده با فروشي بالا، به يک باره نويد حضور چهرهاي جديد با کاراکتر و سبکي متفاوت را به بازار موسيقي کشور در سالهاي ابتدايي دهه نود را داد.
شهرام شکوهي با حاشيههايي که حضورش در يک مسابقه خوانندگي خارج از کشور بوجود آورده بود، حالا با نخستين آلبوم رسمياش انتخاب اول بسياري از مخاطبان موسيقي بود. حواستان باشد که درباره اوايل دهه نود صحبت ميکنيم و شهرام شکوهي يک ستاره پرطرفدار موسيقي است. کنسرتهايش خيلي خوب مورد توجه قرار ميگيرد و سيل پيشنهادهاي مختلف به سويش روانه ميشوند. او برخلاف بسياري از همکارانش روي صحنه هم بسيار توانمند و قوي ظاهر شده است و تحريرهايش همه جا مورد توجه قرار گرفته است. روزهاي باشکوه دو سه سال نخست دهه نود آرام آرام ميگذرند و شهرام شکوهي دو سه آلبوم را منتشر کرده است. بيشتر از هميشه از سبک و سياق اوليهاش فاصله گرفته و حتي شش و هشت خواندن هم ديگر برايش اتفاقي غيرممکن نيست. مشاوريني دارد که بازار و نظر مخاطب را اولويت اکيد براي او ميدانند تا کاراکتر صدا زخمي شهرام شکوهي آرام آرام سر از مهمانيها در آورد. حالا سقوط را به خوبي تجربه کرده و خيلي زود جلو فجايع بزرگتر را ميگيرد. به غار خود ميرود و نزديک دوسال است بيرون نيامده. فقط فکر ميکند و برنامه ريزي ميکند. باز هم به فکر همان کاراکتر سازي است و اينکه چقدر ميتواند همه را غافلگير کند.
به غارش رفتهايم و درباره همه اين فراز و نشيبها با او گپ زدهايم. تندي اين ليد را هم به اين حساب بگذاريد که خاطرات زيادي از سالهاي نخست کارياش داشته و داريم و حالا با يک انگيزه بالا آثار جديدش را انتظار ميکشيم. آثاري که بيشتر «مدارا» و «ديوونهم صدا ميدهد تا....
* با انتشار آلبوم «مدارا» تا امروز مدت زمان زيادي از رسمي شدن شما نميگذرد. از آن زمان تا به امروز اگر قرار باشد اين مسير هنري را با دور تند مرور کنيم آيا خودت از اتفاقاتي که در اين چند سال افتاده راضي هستي؟ اگر قرار باشد به عقب برگرديم چه کارهايي را انجام نميدهي؟شروع کار من يک شروع فکر شده بود و چيزي نبود که بر پايه اتفاق باشد و داستان يک شبه ره صدساله رفتن نبود. ولي در ادامه از روندي که طي کردم راضي نبودم. چون در بعضي مواقع خواستم طبق سليقه روز موسيقي در بعضي کارهاي خودم تغيير ايجاد کنم و شايد در بعضي موارد بيشتر از چيزي که لازم بوده تغييرات اعمال کردم. شايد اگر به اول برگردم - که من هميشه اول را بعد از آلبوم مدارا حساب ميکنم - بعد از آلبوم مدارا کمي بيشتر در انتخابهايم دقت ميکنم. دليل کم کاري اخير من در يک سال و اندي گذشته هم بيشتر به دليل اين است که روي اين مسائل فکر ميکنم. مسئله سلامتي جسمي من هم باعث شد روند اين سکوت کمي طولانيتر شود. ولي فکرم روي اين موضوع است که اگر ميخواهم کارم را ادامه بدهم، يا درست ادامه بدهم يا اصلا ادامه ندهم.
* اين جمله آخر شعار است يا واقعيت؟واقعيت است. خودتان ميبينيد که خيلي وقت است که من نه کنسرت ميگذارم و تراک بيرون ميدهم. در حاليکه براي کسي مثل من کنسرت گذاشتن و تراک بيرون دادن کار سختي نيست.
* بعضيها اعتقاد دارند مخاطبشناسي يک از اصليترين وجوه هنري يک هنرمند است. اينکه آيا تو براساس خواست مخاطب اثري را منتشر کني يا نه. اولين اتفاقي که باعث شد شهرام شکوهي همه گير و هيت شود اين بود که روي ايدئولوژي خود ايستاد و گفت من اينم و کسي که دوست دارد بيايد و من را گوش کند. ولي به مرور وارد فضايي شدي که مخاطب براي تو تعيين و تکليف کرد.در بعضي مواقع دست خودم هم نبود. در موسيقي هميشه بعد از يک مدت توصيه، انتقاد و پيشنهاد ميشود که اين کار را هم بکني خوب است. نميتوان اسم آن را وسوسه گذاشت ولي به صرافت ميافتي که بگذار امتحان کنم. براي يکي مثل من که سبک دارد اينکه هرچيزي را بخوانم اشتباه است. يعني سراغ هر سبکي رفتن از نظر خودم اشتباه است. من بايد با همان مولفههاي تاثيرگذار کار خودم نهايتا تغييرات کمي در بحث تنظيم يا سازبنديها ميدادم و نبايد شاکله کارم را عوض ميکردم. به نظر خودم به آن ترتيبي که کلا بخواهم از بيخ، بنيان را بردارم کاري نکردهام ولي فکر ميکنم بهتر ميتوانستم در سبک خودم با روال خودم پيش بروم. درمورد مخاطب که گفتيد من فکر ميکنم وظيفه اوليه هنرمند اين است که خوراک خوبي به مخاطب خودش بدهد و اين هنرمند است که بايد سليقه مخاطبش را درست کند نه اينکه به دنبال سليقه مخاطبش برود. چون اگر شما 200هزار مخاطب داشته باشي طرفدارانت حداقل 100هزار گرايش فکر مختلف دارند. يکي ممکن است موسيقي شاد دوست داشته باشد و ديگري ممکن است فقط موسيقي غمگين دوست داشته باشد. يکي بخواهد کلا من راک بخوانم و اگر بخواهي همه را راضي نگه داري اتفاقي جز پشيماني نميماند. به همين دليل من ترجيح ميدهم خودم و دوستاني که از اول در يک سيستم کاري باهم بودهايم در سبک خودمان بمانيم و مطمئنا اگر ما از کاري راضي باشيم، کساني که ما را دوست دارند هم از آن کار راضي خواهند بود. از اين به بعد روال کاري ما اين است.
* تو جز معدود خوانندههاي صاحب سبک موسيقي پاپ هستي. آيا خودت دلبستگي به اين فضا داشتي که به دلايل مختلف مجبور شدي از دلبستگي خودت کنار بکشي؟بحث رفتن به سمت تجربههاي ديگر 60 درصد سهم خودم است و 40 درصد سهم مخاطبين است. وقتي در يک ژانري رقيب نداري قضاوت نميشوي و ليگ تو، يک ليگ يک نفره است. يعني کسي نميخواهد بيايد در حيطه کاري تو با تو رقابت کند، به توانستن يا نتوانستن آن کاري ندارم. بعضي وقتها تو وسوسه ميشوي که بگذار من فلان مدل هم بخوانم که توانايي خودم را ثابت کنم. درصورتي که الان که فکر ميکنم به نظر خودم الزامي نداشت و در همان سبک خودم ميتوانستم کارهاي ديگري کنم. يعني انرژي براي کارهايي گذاشتم که خودم ارتباط چنداني با آن برقرار نميکردم و صرفا به دليل کار بيرون دادن و تجربه و آزمايش کردن بود. اگر اين انرژي را براي سبک خودم ميگذاشتم و بيشتر سعي ميکردم که در سبک خودم نوآوريهايي انجام بدهم نتيجه بهتري ميگرفتم.
* درباره فرازونشيبهاي اين مسير با هم صحبت کنيم. تو در مقاطعي از مسير هنريات دوباره اوج گرفتي مثل تک آهنگ «هوس». اين اتفاق و روند مثبت و فرازونشيبهاي مختلف چگونه بود؟ سعي ميکردي براساس تجربه و آزمون و خطا جلو بروي؟ درمورد اين ازمون و خطا و دلايل آن و ذهنيات شخصي خودت صحبت کنيم.هميشه اعتقاد من اين بود که تک تراک محل آزمايش است. اين ذهنيت براي فضاي يک يا دو سال پيش است. موسيقي من آلبوم محور بود و حاصل تلاش و فکر جمعي يک گروه، در آلبوم ميرفت. براي اينکه آلبوم خوبي جمع کنيم من ميگفتم بياييم اين ژانر را امتحان کنيم و ببينيم چه چيزي از آن خوب است که براساس آن چيزهايي که فکر ميکنيم را در آلبوم جمع کنيم. در آن فضا ممکن بود من تراکي بخوانم که هيچ ربطي به ژانر خودم نداشت و صرفا به دليل آزمايش بود. اين آزمون و خطا در بعضي مواقع خوب و در بعضي مواقع ديگر آفت بود. حتي بعضي مواقع گراي اشتباهي ميداد. مثلا تراکي که ما هيچکدام نميپسنديديم و صرفا بحث آزمايشي بود بيرون ميرفت و چيز ديگري ميديديم. مخاطبان ما هم دسته بندي دارند. مثلا مخاطب جدي داريم که وقتي آهنگي را گوش ميدهد به همه چيز آن گوش ميدهد و توجه ميکند که شعر از نظر ادبيات درست است و خوب بيان شده است و صنايع ادبي در آن خوب استفاده شده است يا نه. مخاطبي داريم که توجه کمتري دارد و البته برايش مهم است که خوانندهاي که دوست دارد چه چيزي ميخواند. مخاطب ديگري داريم که گوش ميدهد صرف اينکه فقط گوش ميدهد و فقط ميخواهد از ريتم و خواندن خواننده لذت ببرد. مخاطب ديگري داريم که برايش مهم نيست اينها چيست و فقط ميبيند که ضرب و ريتم کار چيست و فقط ميخواهد در لحظه کار را بشنود. ما بايد ببينيم مخاطب هدفمان کيست. من فکر ميکنم که يک جاهايي از مخاطب جدي خودمان غافل شديم و سراغ مخاطبين ديگري رفتيم که دوست دارند از موسيقي لذت ببرند. شايد دليل اشتباهات استراتژيکي که بعضي مواقع در بعضي تک تراکها ميکرديم همين بود. چون کامنت خوبي که از آنها ميديديم از مخاطبين جدي و نميه جدي ما نبود و از مخاطبي بود که صرفا ميخواست از موسيقي لذت ببرد. از ريتم و خواندن لذت ميبرد بدون اينکه برايش مهم باشد که کيفيت کار در چه حد است. اين اتفاق باعث ميشود که شما خواه ناخواه در تصميم گيري براي انتخابهايت دچار مشکل شوي.
* من اعتقاد دارم قشر وسيع مخاطب شهرام شکوهي قشر فرهيخته و مخاطب جدي است. سبک و صدا وکاراکتر تو بيشتر به فضاي مخاطب فرهيخته و کافه نشين حوزه موسيقي ميخورد و به قول خودت در بعضي مواقع به گونهاي آنها را پس زدي و ناديده گرفتهاي که شايد خيلي به آنها برخورده است. چقدر با من موافق هستي؟خيلي. اشتباه ما آزمايشات ما بود. شايد فرهنگ آن در ايران هنوز جا نيفته يا توقع مردم از هنرمندانشان خيلي بالاست که حتي اجازه نميدهند چيزي را بخواهي امتحان کني. بعضي وقتها من ميگويم کاش بعضي تراکها را به اسم خودم بيرون نميدادم چون من فقط ميخواستم بازخورد کار را ببينم و نميخواستم براي خودم بازار جديدي ايجاد کنم. به هر حال اين براي هر خوانندهاي هست و با توجه به نوع صدا و شخصيت و متن شعرهايي که انتخاب ميکند يک selected audience دارد که بين 16 تا 22-23 است و حتي کمتر. يعني آنها دوست دارند و بايد براي آنها بخواند و انتخابهاي هوشمندانهاش براي آن هاست. بعضيها ميتوانند تعداد بالاتر هم انتخاب کنند ولي من ميدانم که بيشتر از 30 تا جواب نميدهد و به تدريج ريزش پيدا ميکند. مخاطب من بين 25 الي ماشالله است. طيف سني مخاطبين من زياد است و حتي پدربزرگ و مادربزرگ هم در کنسرتهاي من هستند و کار من بايد به گونهاي باشد که همه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
* درحوزه موسيقي پاپ بعد از انقلاب نمونههاي زيادي داشتيم که با آلبوم اول همه گيري اساسي را تجربه کردهاند و همه جا شنيده شدند و مورد توجه قرار گرفتند. به حدي توقعات از آنها بالا رفت که در آلبوم دوم سقوط چند درصدي و در آلبوم سوم حتي به نابودي رسيدند. اما بعد از چند سال سکوت با استراتژي قوي برگشتند. اگربخواهم مثال بزنم ميتوانم احسان خواجه اميري را بگويم که بعد از سه آلبوم ضعيف به يکباره ميآيد و آلبوم «عاشقانهها» را ميدهد و يک come back اساسي را تجربه ميکند. سکوت تو به حدي شده است که همه احساس ميکنند به دنبال يک بازگشت اساسي هستي و به آن فکر ميکني.شايد من به بازنشستگي فکر ميکنم. (ميخندد)
* از شوخي گذشته، به آرامش جايگاهي و اعتباري و حتي مالي رسيدهاي و درحال فکر کردن و رصد بازار و جامعه مخاطبينت هستي. ميخواهم درمورد اين چند وقت سکوتت و برنامه ريزيهاي آيندهات صحبت کنيم.ما تقريبا ببيشتر از 10-15 تراک را آناليز کردهايم و اگر بخواهم فکر ميکنم بدون دردسر بتوانم در يک سال سه آلبوم بدهم. ولي مسئله اين است که براي انتخابها سختگيري زيادي ميکنيم. اين سختگيري شمشير دولبه است. چون ممکن است مثل استاد اصفهاني 7 سال آلبوم ندهيم. بايد بتوانيم در يک جايي تعادل را برقرار کنيم. اگر بخواهم يک اتفاقي مثل «مدارا» ايجاد کنم نميتوانم بگويم قطع به يقين اين اتفاق ميافتد. دليل آن اين است که شعرها و ملوديهاي مدارا خيلي تاثير داشت و شايد 70 درصد کار آنها بودند و 30 درصد غافلگيري صداي من بود. من ديگر اين غافلگيري را ندارم و بايد روي آن 70 درصد کار کنم. اگر بخواهم از اين به بعد کاري بيرون بدهم که موفق باشد قلهاش روي 70 ميشود چون غافلگيري صدا ديگر وجود ندارد. بعضيها آن را حسن ميدانند ولي اگر صداي من را در جايي بشنويد بدون اشتباه ميدانيد که صداي من است ولي اين مورد درباره بقيه خوانندهها کمتر است. اين صدا به نوبه خود يک امضا است و نوع استفاده از تحريرهايي که من استفاده ميکردم يک امضاست. درمورد تحريرها نکتهاي رابگويم. وقتي يک کار موفق ميشود درمورد آن همه جوره صحبت ميشود. درمورد تحريرهاي من يک مدت ميگفتند چرا انقدر تحرير استفاده ميکند. يک مدت آن را کم کردم و گفتند چرا ديگر از آن تحريرها نميزني و ما دلمان آن تحريرها را ميخواهد. ممکن است شما بگويي به انتقاد گوش نميدهم و فقط براي استفاده درست به يک انتقاد گوش ميدهم ولي در نهايت نميتواني از تاثير آن بگذري چون در ناخودآگاه تو ميرود. يک زماني که ميگفتند چرا انقدر تحريرهاي کار من زياد است وقتي که من آهنگ ميساختم امکان استفاده از تحرير را در آن داشتم ولي نميگذاشتم.
* شما در بطن بازي هستي و بهتر از ما ميتواني در اين زمينه نظر بدهي ولي به نظر من خيليها به خاطر تحريرهاي تو بود که مخاطب تو شدند. به جز صحبتهايي که از سمت مشاهير سنت گراي موسيقي ايران درمورد آدمهاي مختلف زده ميشد من احساس ميکنم تحريرهاي تو خيلي تاثير داشت که مخاطبينت به سمت تو بيايند و کارهايت را دوست داشته باشند. نميدانم چرا انقدر خودت نسبت به تحريرها از طرف جامعه بدبين شدهاي.شايد به دليل اينکه کمي در جامعه پاپ با آن مقابله شد. بحث سنتي را گفتي، اتفاقا بحثي که من راجع به تحريرها دارم اين است که اين تحريرها براي خودم است و من تحرير سنتي نميزنم. اين تحريري است که من خودم ساختم. يعني اگر شما به يک استاد آواز ايراني بگويي بيا و به اين روش تحرير بزن شايد واقعا نتواند. بحث اين است که من آن موقع هم کامنتهاي خوبي ميگرفتم مثلا استاد خرم هيچوقت با اين تحريرها مشکلي نداشتند و صحبتهايي هم بود که لطف کنند و براي آلبوم دومم به ما ملودي هم بدهند که متاسفانه به رحمت خدا رفتند. يک بار هم در مصاحبهاي به آن اشاره کردم. در مراسم يادبود استاد خرم، دختر استاد شهناز که در يک خانوادهاي هستند که موسيقي رديفي ايران را پيش ميبرند حدودا يک ربع با هم صحبت کرديم و گفتند کل خانواده ما هم صداي شما را دوست دارند و هم مدل خواندن شما را. براي من جالب بود کسي که در آن خانواده بزرگ شده اين نظر را بدهد. چيزي که من ميخواندم شايد سنتي نبود ولي يک حسن داشت. يکي از طرفداران من، پارسا، فکر ميکنم 6-7 ساله است. شايد من موسيقي سنتي کار نميکنم ولي مادر اين بچه ميگويد که نسبت به موسيقي ايراني جبهه ندارد. درصورتيکه خيلي از بچههاي ايراني انقدر که موسيقي رپ در گوششان فرو کردهاند عليه موسيقي سنتي جبهه گيري ميکنند و اگر اين موسيقي را برايشان بگذاري به سنتي بودن و عقب افتادگي متهمتان ميکنند و در آخر هم از اتاق بيرون ميروند. موسيقي که من استفاده ميکنم موسيقي ايراني است و اين اتفاق کمي نيست. نميتوانم اسم ببرم ولي تقريبا بالاي 90 درصد موسيقي پاپ ايراني، يوناني يا ترک يا عرب است و حتي بعضي وقتها کاور نت به نت است و در اين روند اينکه تو بخواهي همچنان روي موسيقي ايراني باشي و با فاکتورهاي موسيقي ايراني کار کني زحمت تو را بيشتر ميکند.
* سلاطين سنت گراي موسيقي ايراني در ايران نسبت به پادشاهي خود در اين حوزه اصرار داشته و بسيار نسبت به مواضع خودشان حساسيت دارند. تو از ابتدا نميترسيدي که وارد سرزميني ميشوي که با غولهايي طرف هستي که يک عمر در اين سرزمين پادشاهي کردهاند؟ از اين موضوع و مقابله هيچوقت نترسيدي؟خير. چون من به حوزه آنها کاري ندارم. چيزي که برايم جالب است اينکه همايون شجريان، پسر استاد شجريان، با صداي خوب و سبقه بزرگ موسيقي خانوادگي ميآيد و موسيقي سنتي را با موسيقي پاپ تلفيق ميکند و اتفاق خوبي در آلبوم برايش ميافتد. نميگويم از من ايده گرفتهاند ولي اولين انساني که چرخ را ساخت از غلتاندن سرگين غلتان ايده گرفته بود. شما ممکن است از يک اتفاقي که خيلي هم بيربط است ايده خوبي بگيريد و بتوانيد کار بزرگي کنيد. ما مصاحبهٔ ديگري کرديم و دوستان سريعا عليه آن جبهه زيادي گرفتند که گفتم من عقبه موسيقي تلفيقي بازاري ايران هستم. يعني اولين موسيقي تلفيقي که در بازار ايران گرفت.
* درمورد آينده صحبت کنيم و در ادامه وارد فضايي خارج از فضاي کاري تو ميشويم. از کار و اجرا چه خبر؟ اين سکوت درازمدت شما چه زماني قرار است به اتمام برسد؟اين استراحت مدتي است که تمام شده ولي بازتاب بيروني نداشته است. ما روي همه جنبهها کار ميکنيم وظرفيتي که تاکنون در بحث کاري از آن استفاده نکرده بوديم را به کار ميگيريم. ظرفيتهايي مثل استفاده از تصوير، نوع برگزاري کنسرتهاي پيش رو و چيزهاي ديگر. حدود 90 درصد گروه موسيقي خودمان را تغيير داديم و نوع کارها را عوض ميکنيم و به سمتي ميبريم که مخاطب از شنيدن کارها لذت بيشتري ببرد. کارهاي ديگري هم ميخواهيم انجام بدهيم که نميتوانم عنوان کنم چرا که نگفته آن را ميزنند واي به حال گفته آن.
* مطالبي درمورد سلامتي شما عنوان شد که ميدانم خودت به جد دوست نداشتي موضوع رسانهاي شود. مطالبي که رسانهاي شد و حرف و حديثهاي زيادي را به بار آورد. درمورد آن اتفاق و اينکه اکنون به کجا رسيده شايعات مختلفي شنيده شد. يکي گفت حنجره ايشان مشکل پيدا کرده، ديگري گفت دراثر آمپولهاي دگزا که بين دو سانس کنسرت زده اينگونه شده است. بعضي اوقات ما به قدرت سناريوسازي آدمهاي مختلف شک ميکرديم. يک بار براي هميشه به ما بگو که اين ماجرا از کجا شروع شد و حال به لحاظ جسمي در چه شرايطي هستي؟بحث استفاده از بيماري به عنوان اينکه شما بخواهي يک جنجال خبري راه بندازي و کمکي به برند شدن کسي بکند در زمان فوت شدن مرتضي عزيز اتفاق افتاد. مرتضي خواننده بسيار توانايي بود و از دوستان صميمي من بود و خيلي هم دوستش داشتم و در دوستي به من لطف زيادي داشت. مرتضي خواننده خوبي بود و ملوديهاي خوبي داشت. مشکل مسئله ديده شدن است. مرتضي کاملا پتانسيل ستاره شدن داشت و با اتفاق بيماري هجمه تبليغاتي براي او درست شد که اتفاقا حقش هم بود. کسي که با آن وضعيتي که من خبر داشتم و از اولين عمل معدهاي که انجام داد و فهميدند بحث سرطان است، آن درد را تحمل کرد و کار کرد و اين همه اجرا رفت واقعا لياقت بيشتر از آن يک ميليون نفري را داشت که براي تشييعش رفتند. عمل اول قلب من تقريبا 6-7 ماه قبل از زماني بود که مرتضي متوجه بيمارياش بشود. چون به ياد دارم که بعد از عمل قلبم در وزارت ارشاد با مرتضي بوديم و مرتضي درمورد دل دردش با من صحبت ميکرد. من گفتم ميخواهي برايت وقت دکتر خودم را بگيرم و گفتم شايد قلبت باشد. من آن موقع هنوز سيگار ميکشيدم و سيگارم را نصف ميکردم. مرتضي ميگفت چرا سيگارت را نصف ميکني؟ من ميگفتم چون ميخواهم نصفه بکشم بعضي وقتها فراموش ميکنم و تا آخر ميکشم به همين دليل از اول نصف ميکنم که بيشتر نکشم. مرتضي تا آخر عمرش سيگار را نصفه کشيد و کار من را ادامه داد. درمورد اين داستان و چيزي که شما درمورد دگزا و بقيه شايعات ميگوييد صحبت ميکنم. اولا استفاده از دگزامتازون را حدودا 3-4 سال است که انجام نميدهم. دگزامتازون به دليل داشتن کورتون رفع التهاب ميکند. ما که در ايران استاندارد نميخوانيم. وقتي من دوسانس در روز و دو روز پشت سر هم ميخوانم يعني 4 سانس روي استيج ميروم و ميخواهيم چيزي هم کم نگذاريم. هر سانس 20 آهنگ خواندن که در مجموع 80 آهنگ در 48 ساعت ميشود. اگر 5 دقيقه در اينجا داد بزني و بيرون بروي صدايت ميگيرد. خب تصور کنيد در 48 ساعت 80 آهنگ را داد بزني پس مسلما صدايت ميگيرد. خيلي از خوانندهها گام موزيک را پايين ميآوردند و بعضي وقتها يک پرده و حتي تا دو پرده پايين ميآورند. آهنگي که در آن داد بوده به يکباره به زمزمه تبديل ميشود. با اين کار ديگر مشکلي براي خواندن ندارند و اگر 100 سانس پشت هم برايش بگذاريد ايرادي ندارد چون در حال زمزمه کردن است ولي خوانندهاي مثل من يا فرزاد فرزين اينگونه نيست. فرزاد داد ميزند و سعي ميکند همان جايي بخواند که در آلبوم ميخواند. براي همين براي حنجرهاش مشکل پيش ميآيد. وقتي حنجره شما متورم ميشود اگر بخواهي ادامه بدهي و سانسهاي بعدي هم بخواني ممکن است گره صوتي برايت ايجاد شود و مجبور ميشوي بروي و عملش کني. دگزامتازون را ميزنند که التهاب را بخوابانند ولي دگزامتازون پوکي استخوان و مشکلات ديگري درست ميکند. در زمانهاي قبل تعداد کنسرتهايمان زياد بود و من هميشه اين ترس را داشتم. چون من تحرير ميزنم براي من کار سخت ميشد. خوانندهاي که تحرير نميزند با صداي گرفته هم ميتواند دادش را بزند و نهايتا دو روز بعد به بيمارستان ميرود. ولي من چون بايد در هر آهنگم تحرير ميزدم مجبور بودم حنجرهام را بدون تورم نگه دارم. بعدها برايم عادي شد و هيچوقت دگزا نزدم.
* چرا انقدر از آن استفاده به مطلوب شد و انقدر درمورد اين اتفاق حرف زدند؟اگر بداني بقيه خوانندهها چقدر دگزا ميزنند باورت نميشود. همه آنها دوستان من هستند و من چقدر به آنها ميگويم اين کار را نکنيد. شوک دگزا آنفاکتوس ميآورد و ممکن است قلب به يکباره بگيرد. مشکل ما سالن کنسرت است و اگر سک سالن 4 يا 5هزار نفره داشته باشيم لازم نيست چند سانس روي صحنه برويم.
* يک جملهاي هم داشتي که خيلي معروف شد: «ما نانمان را در خون ميکنيم و ميخوريم».حقيقتا همين است. من هميشه ميگويم ما خوانندهها بيرونمان مردم را کشته و داخلمان خودمان را کشته است. مردم واقعيت را نميدانند. وقتي خوانندهاي روي استيج ميرود مردم ميگويند خوشا به حالش که اين همه آدم برايش جيغ ميزنند و با آهنگهايش خاطره دارند. حالا فکر کنيد دوهزار نفر در سالن هستند و به يکباره يک نفر آن وسط بلند ميشود و يک چيز نامربوطي ميگويد. من که روي استيج هستم استرس ميگيرم. داستان قلب من به خاطر همين چيزها بود. اين چيزي که ميگويم به دليل اين نيست که سيگار کشيدنم را توجيه کنم ولي دکتر قلب من گفت مشکل قلب تو به خاطر سيگار نيست. اولين و بزرگترين دليل گرفتگي رگ، استرس است. من که به خاطر اين شغل دوبار قلبم را عمل کردم و هنوز هم خيلي سالم نيستم حق دارم که کمي طلبکار باشم.
* دو سوال آخر. اول اينکه آلبوم چه زماني ميآيد؟انشالله همين امسال ميآيد.
* ماجراي تعويض تهيه کنندههاي کنسرت تهران تو چگونه است؟ آيا همکاري جديدي با شرکت جديدي شروع کردهايد يا ميخواهيد در کنسرتهاي تهران مستقل عمل کنيد؟ برنامه ريزي شما براي کنسرت تهران چه زماني و چگونه است.اولا اينکه همه تهيه کنندههايي که من با آنها کار کردهام همچنان دوست و قابل احترام هستيم. اگر همکاري بوده بر مبناي حسن نيت بوده و اگر قطع همکاري بوده در نهايت رفاقت و باز با حسن نيت بوده است. اکنون هم درحال مذاکره براي کنسرت تهران هستيم و احتمالا در تابستان استارت کنسرتها از تهران و سپس شهرستانها کليد ميخورد.
* شما جزء آن افرادي نيستيد که مجبور باشيد يک رقم 100 ميليوني بدهيد که تهيهکننده برايتان کنسرت بگذارد؟من هيچوقت اين کار را با هيچکس نکردهام. من از هيچ کدام از تهيهکنندههايي که با آنها کار کردهام بدي نديدهام.
* سوال آخر. ميخواهم درمورد چند چهره جديد که اين روزها در حوزه موسيقي فعاليت ميکنند و نسل جديد موسيقي پاپ هستند صحبت کنيم. اين تغيير ذائقهاي که بين مخاطبين به وجود آمده را رصد کردهاي؟ آيا اتفاقي بوده که نظرت را جلب کند؟واقعيت اين است که من از روز اولي که وارد حوزه موسيقي شدم زياد موسيقي گوش نميدادم. بعضي وقتها که براي من ملودي ميفرستادند و من ملوديها را براي دوستانم ميگذاشتم ميگفتند اين ملودي که شبيه فلان کار است و من اصلا نشنيده بودم. يک سري کارها چه بخواهي يا نخواهي شنيده ميشود و اينکه چقدر اينها در طول زمان يتوانند با موفقيت به راهشان ادامه دهند داستان خودش را دارد. بايد در اين راه هوشمند باشند و راهشان را ادامه دهند. چهرههاي خوبي در موسيقي پاپ آمدهاند. به نظر من هم حامد همايون و هم علي زندوکيلي که جفتشان همشهريهاي خودم هستند لياقت جايگاه کنونيشان را دارند. اگر بخواهند روي يک سري از فاکتورها خيلي تکيه کنند و گرفتار تکرار شوند به مشکل ميخورند. من صداي علي را خيلي دوست دارم و ميتواند در دنياي موسيقي بماند. با وجود اينکه پاپ نيست هم رگههاي پاپ دارد و هم رگههاي سنتي غليظ تري دارد. کاراکتر و کاريزما خوانندگي دارد. کارهاي بهنام باني هم خوب است ولي کسي مثل چهرههايي که کپي دست چندم يک خواننده ديگر هستند را زياد قبول ندارم که اين روزها هم شاهد رشد قارچ گونهشان هستيم.
[ad_2]
لینک منبع