دنبال کننده ها

۱۳۹۶ تیر ۱۳, سه‌شنبه

خبرگزاری آريا - زندان اوين حوزه علميه شده بود/آيت الله بهاءالديني فرمودند منتظري به درد رهبري نمي‌خورد

[ad_1]



"نهضت؛نگاهي‌نو" ــ 9/ گفتگوي ويژه تسنيم با آيت‌الله مبشر کاشاني:



زندان اوين حوزه علميه شده بود/آيت الله بهاءالديني فرمودند منتظري به درد رهبري نمي‌خورد

خبرگزاري آريا - شاگرد برجسته آيات کشميري و بهاءالديني مي‌گويد که آيت‌الله بهاء‌الديني استاد منتظري بود ولي مي‌فرمودند او به درد رهبري نمي­‌خورد و کسي به اندازه " آسيد علي‌آقا" قادر به اداره کشور نيست. گروه سياسي خبرگزاري تسنيم- عباس کلاهدوز و محمدعلي سافلي: يک شب باراني در اواخر سال گذشته بود که بعد از چند ماه هماهنگي به بيت عالمي شريف در قم رفتيم. هنگام ورود بساط درس اخلاق برپا بود. درس اخلاق‌هايي که شب‌هاي تهران چندسالي است سراغي از آن ندارد يا کمتر دارد. دقايقي پاي صحبت‌هاي عالمانه‌اش نشستيم و سپس باب مصاحبه آغاز شد.
«آيت‌الله شيخ خليل مبشر کاشاني» متولد 1330 در کاشان است. ايشان در سال 1346 براي تحصيل علوم حوزوي به شهر مقدس قم مشرف شد. وي درباره اساتيدش مي‌گويد: "کفايه را نزد آيت‌­الله ستوده خوانديم، قوانين را نزد مدرس افغاني و نزد مرحوم آيت­‌الله نبوي مکاسب هم سطحش و هم خارجش را خواندم ... 10 سال نزد آيت­‌الله گلپايگاني درس خارج ايشان شرکت کردم، مقداري اصول را در خدمت آيت­‌الله شيخ ابوالفضل خوانساري که از علماي بزرگ بود تلمذ کردم" آيات­‌ عظام مرعشي، شيخ­ کاظم تبريزي و ميرزا جواد تبريزي از ديگر اساتيد وي هستند.
آنچه موجب شده تا آيت‌الله مبشر کاشاني با ساير علما قدري تفاوت داشته باشد، هم‌نشيني طولاني مدت وي با عرفاي نامدار معاصر از جمله آيت‌الله بهاءالديني، آيت‌الله کشميري و مرحوم آقا فخر تهراني است..." يکي از عنايات حضرت حق به من اين بود که من روز اول ورودم به حوزه، با آيت­‌الله بهاءالديني آشنا شدم يعني فاصله يک ماه بعد هم نه، همان روز بعد از چند ساعت با ايشان آشنا شدم." و در طول مصاحبه خاطرات بسياري از اساتيدش نقل کرد.
آيت‌الله مبشر کاشاني در زمان تحصيل از مبارزه غافل نبود. وي از جواني و آغاز طلبگي، بر عليه رژيم منحوس پهلوي سخنراني مي‌کرد و تا پيروزي انقلاب مبارزات پيوسته ايشان ادامه داشت. از همان سنين جواني به تشکيل جلسات محرمانه و سازماندهي جوانان مبارز و انقلابي پرداخت و در پايان يکي از سخنراني‌هاي افشاگرانه خود که در آن عباراتي چون "دودمان ننگين پهلوي" بکار برده بود، به دنبال محاصره مسجد توسط نيروهاي شهرباني، ژاندارمري و ساواک در کاشان دستگيرشد و بلافاصله به زندان کميته مشترک(مرکز شکنجه ساواک) در تهران منتقل و پس از چند ماه شکنجه و حبس در سلول انفرادي به زندان قصر انتقال يافت.

شهيد محمد مبشر کوچکترين برادر ايشان در سن 16 سالگي توفيق حضور در جبهه يافت و در 21 سالگي در عمليات کربلاي 5 به مقام رفيع شهادت نائل شد.
وي بعد از رحلت مرحوم امام (ره) ،از سال 1368 به تدريس خارج فقه و اصول پرداخت و اکنون تدريس خارج فقه ايشان در حسينيه آيت‌الله مرعشي نجفي ادامه دارد.
خبرنگاران سياسي تسنيم در سلسله‌ گفت‌وگوهايي با شاگردان مرحوم بروجردي و امام خميني(ره) و علماي اعلام کاوشي نو در نهضت بنيان‌گذار انقلاب اسلامي خواهند داشت و در اين بين به بيان ناگفته‌ها و کمترگفته‌شده‌هايي از تاريخ انقلاب اسلامي مي‌پردازند. تاکنون 8 بخش از اين گفت‌وگوها شامل مصاحبه با آيات سيد جواد علم‌الهدي، فيض گيلاني، علوي گرگاني، قافي يزدي، سيدجعفر کريمي، مرحوم صابري همداني، سيدرضا بني‌طبا و يوسف طباطبايي‌نژاد منتشر شده و در آينده نيز ادامه دارد.
متن پيش‌ِرو نيز گفت‌وگوي دوساعته خبرنگاران سياسي تسنيم با آيت‌الله شيخ خليل مبشر کاشاني است که از منظرتان مي‌گذرد:
تسنيم: باتشکر از فرصتي که در اختيار ما قرار داديد، حضرت‌عالي از چه زماني براي تحصيل به شهر مقدس قم مشرف شديد و مبدأ آشنايي شما با نهضت حضرت امام و ورودتان به مسائل سياسي از چه تاريخي بود؟
بسم‌الله الرحمن الرحيم. بنده حدود 10 سالم بود که براي زيارتِ حضرت معصومه(ص) با خانواده به قم آمديم و چون در خانوادۀ مذهبي متولد شده بودم، مذهبي­‌ها ابتدا پيش از همه‌چيز به نماز جماعت اهميت مي­‌دهند. در نماز جماعت آيت­‌الله بروجردي با پدر شرکت کردم، هنوز بالغ و مکلف نشده بودم و مسجد اعظم تازه تکميل شده بود. (اينها را تقريبي مي­‌گويم ممکن است 8 سالم بوده باشد که پشت سر آيت­‌الله بروجردي نماز خواندم) در آن زمان آيت­‌الله بروجردي آنجا نماز مي­‌خواند. يک علاقۀ خاصي براي ورود به حوزه در وجود من از همان زمان که پشت سر ايشان نماز خواندم ايجاد شد.
عامل دومي که علاقۀ ورود من به حوزه را زياد کرد اين بود که يک شخصي در کاشان بود به نام آيت­‌الله شيخ­ علي نجفي که از بزرگان قم در علم و مفسر قرآن بود. يک دوره کامل تفسير قرآن را هر شب در طول 30 سال گفت. بسيار زاهد بود. من به ايشان خيلي ارادت داشتم و پاي تفسير ايشان سعي مي‌‌کردم شرکت کنم. در همان دوران جواني اين مسئله باعث شد به درس­‌هاي حوزوي علاقه‌مند شوم. حدود 16 سالگي يک مقداري درس ادبيات خواندم به صورت متفرقه در کاشان، بعد در 17 سالگي آمدم قم و الان هم حدود 50 سال است در قم هستم.
چگونه به امام عشق و محبت پيدا کردم؟
حدود 12 سالم بود که مرحوم امام قيام کرد. سال 41 و 42 که حرکت صغري و کبريِ امام شروع شد و من خيلي علاقه‌مند به مرحوم امام شدم بدون اينکه در مورد امام شخصي با من صحبت کرده باشد.
يک دعايي است که «اللهم اقذف محبتي في قلوب عبادک» خدايا محبت من را در قلوب بندگان خودت قرار بده و گويا امام اين دعا را خوانده بود و داشت مستجاب مي­‌شد، بدون اينکه امام مبلغ خاصي داشته باشد. مردم در قلوب­شان عشق و حب امام بود. در همان جواني ما عاشق امام شديم، بدون اينکه از جايي تعليم ببينيم و اين تعليم، تعليمِ آسماني بود و القاي حب خميني در قلوب از ناحيۀ خود حق تعالي و اين هم به خاطر عرفان و معنويت مرحوم امام بود.
نسل پيرمردهاي آن زمان نسل جوان را همراهي نمي‌کردند
نسلِ پيرمردهاي آن زمان نه تنها با نسل جوان همراهي نمي­‌کردند بلکه گاهي مانع پيشرفت و حرکت جوان­ها بودند. در عين حال نسل جوان عاشق امام و دنباله­‌رو امام بودند و دنبال اين بودند که فرمايشات امام را بشنوند. نواري يا عکسي از امام پيدا کنند لذا من از همان سن 12 سالگي در تمام حرکت­هايي که ضد شاه انجام مي­‌شد شرکت مي­‌کردم با اينکه سن من هم کم بود. بعد بالغ شدم و از امام تقليد کردم و وارد حوزه شدم و فعاليت من در خط امام از آن زمان آغاز شد.

تسنيم: از زمان آشنايي با مرحوم امام تا هنگامي که حضرت‌عالي دستگير شديد، فعاليت‌هاي سياسي شما به چه شکل بود و در چه قالبي در قم مبارزه مي‌کرديد؟
وقتي آمدم قم حقوق و شهريه خيلي کمي داشتم. اول خيابان چهارمردان يک عکاسي بود که صاحبش فوت کرده است. من شب‌ها مي­‌رفتم آنجا و ساعت 10 شب که مغازه­‌ها تعطيل مي‌شدند، در را از داخل مي­‌بست و عکس­هاي امام و آقا مصطفي خميني را با هزينه اندک چاپ مي­‌کرديم. او به ما گفته بود فقط پول فيلم و کاغذش را به من بدهيد چون مي­‌دانست ما پول کافي نداريم و من پول کاغذ و فيلم را به ايشان مي‌‌دادم و انواع و اقسام عکس‌هاي امام را تکثير مي­‌کرديم. بعد دسته دسته، در مساجد مثل مسجد آيت­‌الله بهجت نماز که جماعت برگزار مي‌شد پخش مي‌کرديم يا طلبه‌هايي که مي‌­خواستند بروند شهرستان­ها براي تبليغ محرمانه به آنها مي­‌دادند و مي­‌گفتند به شهرستان­ها برسانند يعني مردم ايران بايد خميني را بشناسند.
نسل جوان عاشق امام و دنباله­‌رو امام بودند و دنبال اين بودند که فرمايشات امام را بشنوند. نواري يا عکسي از امام پيدا کنند لذا من از همان سن 12 سالگي در تمام حرکتهايي که ضد شاه انجام مي­‌شد شرکت مي­‌کردم

همينطور با بعضي از اداري­‌ها که در اداره‌شان اعلاميه­‌ها و فرمايشات امام را تايپ و تکثير مي‌کردند، ارتباط داشتيم. در زمان تعطيلات با کسي که کليددار اداره بود رفاقت برقرار مي­‌کرديم و اعلاميه­‌هاي امام را محرمانه تکثير مي­‌کرديم، باز همين روند را ادامه داديم که آمديم در مساجد معروف قم يا کاشان در بين علاقه‌مندان به مرحوم امام پخش مي­‌کرديم. اين فعاليت­ها را داشتم و به کسي هم نمي­‌گفتم.
همکاري با پدر شهيد زين‌الدين براي چاپ رساله آيت‌الله موسوي!
در مورد چاپ رساله مرحوم امام پدر شهيد سردار زين‌­الدين در صفاييه يک زيرزميني را گرفت براي نشر کتاب و با ايشان صحبت کرديم و قرار شد رساله­‌هاي مرحوم امام را به نام آيت­‌الله موسوي -نه به نام آيت­‌الله خميني چون ممنوع بود- چاپ کند و ايشان هم قاعدتاً مجاني انجام مي­‌داد و بعضي وقت­‌ها يک پول کمي مي­‌گرفت و يا اصلاً مجاني بود. ما با پدر ايشان در ارتباط بوديم. ايشان چاپ مي­‌کرد و من مي­‌گرفتم و رساله­‌هاي مرحوم امام را به نام آيت­‌الله موسوي مي­‌بردم در شهرها پخش مي­‌کردم و نظرمان اين بود که بايد امام شناخته شود.
تسنيم: برخي تحليلگران معتقدند نهضت سرچشمه گرفته از فقه جواهري بوده و حاصل کاوش امام در فقه و به فعليت رساندن نظريه «ولايت‌فقيه» است. برخي ديگر معتقدند امام چون فيلسوف بودند، آن فلسفه­‌اي که خوانده بودند در نهضت موثر بود ولي به آن وجوه عرفاني حضرت امام کمتر پرداخته شده است. امام سالها در محضر آيت‌الله شاه­‌آبادي عرفان تلمذ کرده بودند. شما به عنوان شاگرد برجسته عرفاي معاصر مانند مرحوم آيات بهاءالديني و کشميري فکر مي‌کنيد آموزه‌هاي عرفاني چقدر در اينکه بخواهند يک نهضتي را به وجود بياورند، تأثير داشت؟ چون عرفان در افکار مردم شايد به گوشه­‌نشيني و منزوي بودن تعبير شود.
سوال خوبي است؛ مرحوم آيت­‌الله شيخ يحيي انصاري­ شيرازياز اساتيد برجسته اخلاق و عرفان و شاگرد مرحوم امام به فين کاشان تبعيد شده بود و ما هفته­‌اي يکي دو بار مي­‌رفتيم ديدار ايشان. در يکي از ديدارها ايشان فرمودند که ما سه وزنۀ علمي و معنوي در حوزه داريم که جامع بين علم و تقوا هستند، اين 3 شخصيت در ايران عبارت‌اند از آيت‌­الله بهاءالديني، علامه طباطبايي، آيت­‌الله بهجت و يک شخصيت در نجف که آيت­‌الله خميني است. (زمان شاه امام نمي­‌گفتند، آيت­‌الله خميني مي­‌گفتند) گفت نفي ديگران را نمي­‌کنم ولي اين سه شخصيت جامع علم و معنا هستند و در عرفان و در فقه در مرحلۀ عالي و اوج قرار دارند. بعد ايشان گفتند در راس همه آيت­‌الله خميني -روحي­‌فدا- در نجف هستند که جامعِ علم و معناست.
امام(ره) با دو بال فقاهت و عرفان حرکت الي‌الله کرد
نظر بزرگان در آن زمان اين بود که مرحوم امام علاوه بر فقاهت و اجتهاد و مرجعيت از نظر معنويت بالاست. با اينکه فيلسوف بود اما از ديدگاه بزرگان کسي به فلسفه ايشان اعتنا نمي­‌کرد و بيشتر به معنويت و عرفان ايشان اعتقاد داشتند که خميني يک فقيه عارف است و با دو بال فقاهت و عرفان دارد حرکت الي­‌الله مي­‌کند. نهضت او مبتني بر فقاهت و عرفان است و اين ديدگاه بسياري از بزرگان نسبت به ايشان بود.
من با آيت­‌الله بهاءالديني و با آيت­‌الله بهجت خيلي مانوس بودم. با آيت­‌الله کشميري هم بعداً که از نجف آمدند ايران تا آخر عمر با ايشان مرتبط بودم که خوشبختانه يکي از عنايات حضرت حق به من اين بود که من روز اول ورودم به حوزه، با آيت­‌الله بهاءالديني آشنا شدم يعني فاصله يک ماه بعد هم نه، همان روز بعد از چند ساعت با ايشان آشنا شدم. من ساعت 9 صبح با ماشين­‌هاي قديم رسيدم قم، رفتم حجره براي اسکان پيدا کنم و ظهر رفتم براي نماز. آيت ­الله بهاءالديني در کوي سفيدآب نماز مي­‌خواندند، رفتم آنجا گفتند دو سه نفر پيشنماز هستند ولي آيت­‌الله بهاءالديني اهل معناست، من هم عشق داشتم و در ضمن ذهنيت هم داشتم و نام آيت­‌الله بهاءالديني را از زبان آشيخ يحيي انصاري شنيده بودم.

آيت‌الله مبشر کاشاني در کنار مرحوم آيت‌الله بهاءالديني
من ظهر رفتم خدمت ايشان، نماز جماعت ظهر را به ايشان اقتدا کردم و بعد از نماز همه رفتند، خلوت هم بود شايد ده نفر بيشتر نبودند، من نشستم خدمت ايشان آنقدر بي­‌تکلف بود مانند اينکه يک طلبه عادي دارد با يک طلبه عادي ديگر ملاقات مي­‌کند، آنقدر عمداً تنزل شخصيت مي­‌کرد که طرف در ديدار راحت باشد مانند يک پدر و پسر، با من نشست صحبت کرد و گفت از کجا آمدي؟ خلاصه در حق من دعا کرد و من همان زمان شيفته ايشان شدم و روابط ما برقرار شد به طوري که از اول ورودم به قم تا زماني که ايشان فوت کرد -که حدود 30 سال طول کشيد- با هم مسافرت مي­‌رفتيم و من هيچگاه از ايشان جدا نمي­‌شدم و البته اواخر عمر ايشان بيمار شد و باعث شد ديدارها کمتر شود.
زماني که برادر خانم من داماد شد، آيت‌الله بهاءالديني هم آمد. شب آنجا(کاشان) بيتوته کرديم و شب تا صبح با هم بوديم و صحبت کرديم. مرحوم بهاءالديني با مرحوم امام غير از رفاقت، در مباحث فقهي، سالها هم­ مباحثه بودند. اخوي آيت­‌الله بهاءالديني -حاج آقا محمد- براي من نقل کرد ايشان حدود 16، 17 سال با امام، هم­ مباحثه بودند(اگر 17 سال نباشد، 7،8 سال را حداقل باهم هم‌مباحثه بودند) و به هم شديداً علاقه‌مند بودند، عارفِ به حق هم بودند يعني هم مرحوم امام عارفِ به حق آيت­‌الله بهاءالديني بود و هم مرحوم آيت­‌الله بهاءالديني عارف به حق حضرت امام بود. من دو سوال مهم آن شب از ايشان پرسيدم.
آيت‌الله بهاءالديني امام خميني را «افقه» و « اعلم» مي‌دانست
اولين سوالم درباره علميت امام بود که ايشان فرمود "به نظر من آقاي خميني اَعلم است و به نسبت ديگر آقايان اَفقه است". من هم دنبال کسي بودم که بگويد امام افقه است. آيت­‌الله بهاءالديني کلامي را به خاطر غيرخدا نمي‌­گفت يعني به خاطر رفاقت و اين حرفها صحبت نمي‌کرد. بعد فرمود علما حرف علما را مي­‌فهمند يعني مثلاً يک فرع فقهي که عنوان مي­‌شود مي‌­گويند شيخ اينطور گفته است، فلاني اينطور گفته است، آيا اين درست مي­‌گويد يا اين درست نمي­‌گويد؟ امام خميني سعي مي­‌کند ببيند امام صادق و امام باقر چه فرمودند. عميق شدن در رواياتش بيش از ديگران است و لذا عمق فهم خودش را مي­‌خواهد با ارادۀ امام و آن چيزي را که امام اراده کرده است نزديک کند و لذا فهم او به فقه از همه بيشتر است.
مرحوم بهاءالديني با مرحوم امام غير از رفاقت، در مباحث فقهي، سالها هم­ مباحثه بودند. اخوي آيت­‌الله بهاءالديني براي من نقل کرد ايشان حدود 16، 17 سال با امام، هم­ مباحثه بودند، به هم شديداً علاقه‌مند و عارفِ به حق هم بودند

سوال دومم اين بود که از نظر عرفان و معنويت شما راجع به امام چه مي­‌فرماييد؟ آيت‌الله بهاءالديني فرمود وقتي که آقا را دستگير کردند علما به ديدن ايشان رفتند. روزي که من رفتم ديدن ايشان، گفتم "آقا؛ حرکت شما خوب است اما به نظر مي­‌رسد سريع است يعني بايد آهسته­‌تر برويد، جامعه اين کشش را ندارد که با شما همراهي کند." اين تفکر آيت­‌الله بهاءالديني هم تفکر درستي بود و لذا 14 سال هم طول کشيد تا جامعه آمادۀ اين حرکت شود و فرمايش آيت­‌الله بهاءالديني هم يک فرمايش عقلاني بود.
ناگفته‌اي از تعبير آيت الله بهاءالديني درباره عنايت اهل بيت به امام خميني
مرحوم امام چه جواب داده بود؟ جواب داده بودند "همه چيز در يدِ قدرت من است، اما من در يدِ قدرت خودم نيستم"! بعد آيت­‌الله بهاءالديني جمله اول را چنين تفسير کرد و فرمود ائمه­ هدي(ع) از ولايت تکويني خودشان شمه­‌اي و جزيي به امام دادند و لذا اگر ايشان اراده کند باران ببارد مي­‌بارد حالا اينها مطالبي بود که آيت­‌الله بهاءالديني راجع به معنويت امام مي­‌فرمود. ولايت تکويني همين است مثلاً به ابر بگويد ببارد مي‌بارد. اين به ولايت او بود و فرمود آقاي خميني در پاسخ به من گفت همه چيز تا قدري در يد قدرت من است و مراد اين است که يعني مقداري از ولايت کلي را جزئاً به ايشان عنايت کردند.
البته شايد اگر اين حرف را بخواهيد الان پخش کنيد حوزه پذيراي اين مطلب نباشد ولي اين واقعيت، فرمايشي بود که ايشان فرمودند که امام اين مقام و منزلت را از نظر معنوي دارد که همه چيز به قدري در اختيار من است. جمله دوم که "من در يد قدرت خودم نيست" يعني من به امر الله حرکت مي‌کنم، يعني ديگري دارد من را حرکت مي­‌دهد. در روايات داريم اگر انسان از نفس خودش عبور کند هيچ حرکت نفساني ندارد، در مقام تفويض امر الي‌الله است.

در ادعيه مناجات شعبانيه و بعضي از دعاها هم هست که خداي مرا با تدبيرت از تدبير خودم بي­‌نياز کن. من در کارها تدبير نکنم و با اختيار خودت من را از اختيار خودم خارج کن. اين عرفان است که انسان را از نفس عبور مي­‌دهد و به مقام سِلم و تسليم امر الي­‌الله مي­‌ر‌ساند. اين مقام و منزلت سلم و تسليم و تفويض امر الي­‌الله که در منازل سلوکيه عرفان گفته مي‌شود، رسيدن به اين منازل به سادگي نيست يعني بايد سالها انسان روي نفس خودش کار بکند تا به يکي از اين منازل برسد. در روايات هم داريم "المومن کالميت بين يدي الغسال" مومن مانند جسدي بين دست غسال است و از خودش اراده‌اي ندارد.
اينکه همه چيز به قدري در اختيار من است اما خودم در اختيار خودم نيستم يعني نمي­‌توانم کُندش کنم يا تندش کنم! من مي­‌روم هر چه خدا بخواهد و لذا براي بعضي از اصحاب يا ياران خودش مرحوم امام فرموده بودند ما مامور به تکليفيم، نه به مامور به نتيجه که چه خواهد شد، اين که مامور به تکليفيم يعني تکليف را اين مي‌­بينم نه از نظرِ فقهيِ تنها بلکه از ديد باطن هم تکليف خودش را اين مي­‌ديده است که بايد اينگونه سخن بگويد و اين مطالب را بگويد و لذا تمام کلمات و عباراتي که از زبان مرحوم امام خارج شده است مي­‌بينيد يک نورانيت خاصي دارد.
مي­‌گويند حافظ وقتي شعر مي­‌گفت استادش به وي مي­‌گفت آنچه روح­‌القدس در دهانت ديشب نهاد چه بود؟ يعني روح­‌القدس کلمات را بر زبان تو جاري کرد. انسان در بحث سير و سلوک به جايي مي­‌رسد که کلمات را روح­‌القدس به زبانش جاري مي­‌کند البته اين مقام، مقامِ کمي نيست و هر کسي هم به اين مقام نمي­‌رسد و لذا ما در سلوک الي­‌الله ديديم مرحوم امام(ره) به مقام و منزلت خاصي رسيده بود که مرحوم آيت­‌الله بهاءالديني هم تاييدش مي­‌کرد.
پيش‌بيني آيت‌الله کشميري از پيروزي انقلاب به درخواست امام
خاطره‌اي هم از مرحوم آيت­‌الله کشميري نقل کنم. ايشان در نجف با آيت­­‌الله خميني مرتبط شده بود و خود امام از ايشان راجع به آينده سوال کرده بود که درباره آينده چه و پيش­‌بيني مي­‌کنيد؟ ايشان فرموده بود شما در آينده شاه را سرنگون خواهيد کرد و حکومت تشکيل خواهيد داد. گفته بود دعا کنيد با هم باشيم و آنجا همديگر را بينيم که اتفاقاً همديگر را ديدند. مرحوم امام اعتقاد به آيت­‌الله بهاءالديني و آيت­‌الله کشميري داشت به اينکه آنها ديد باطن دارند و اينها يک عارف کاملي هستند که مي­‌توانند حقايق و آينده را ببينند.
تسنيم: شما در سال 57 بر اثر مبارزات‌تان دستگير شديد. علت اينکه فعاليت‌هايتان را عليه شاه شدت بخشيديد چه بود و بعد از دستگيري به کجا منتقل شديد؟
من وقتي مرحوم آيت­‌الله آقا مصطفي خميني شهيد شد و علماي قم و حوزويان قم حرکت را شروع کردند، من هم دنبال آنها رفتم و از جمله جاهايي که رفتيم منزل آيت­‌الله آشيخ ميرزا عاملي، منزل آيت­‌الله مرعشي و اين دو جا را يادم است و بعد رفتم کاشان. امام يک بيانيه و فرمايشي کرد که مضمونش اين بود که افشاگري مفاسد رژيم شاهنشاهي بر نسل جوان و روحانيت واجب است. قبلش هم من خيلي روي منبر سخنراني داشتم و در گوشه و کنار براي نسل جوان سخنراني داشتم و وقتي گفتند واجب است که ما ديگر سريع‌تر حرکت کرديم.
من عاشق امام بودم و هر هفته کاشان مي­‌رفتم و در گوشه و کنار جلساتي داشتم و نسل جوان را جمع مي­‌کردم و راجع به مرحوم امام صحبت مي­‌کردم و هر شهري که مي­‌رفتم همين کار را مي­‌کردم تقريباً به عنوان اينکه مي­‌خواهم شرح نهج­‌البلاغه بگويم. به عنوان اينکه مي­‌خواهم اخلاق بگويم و به عناوين مختلف هر شهري مي­‌رفتم مخصوصاً در کاشان براي نسل جوان، عنوان چيز ديگري بود ولي لابه­‌لاي حرفهايم راجع به شخصيت امام، راجع به حرکت و هدف امام صحبت مي­‌کردم و همينطور بالملازمه که بايد درباره فساد شاه صحبت کنيم، راجع به تشکيلات دولت هويدا و دولت­هاي قبلي او صحبت مي‌کرديم، آن زمان خيلي سخنراني‌­هاي ما را مي­‌شنيدند و الان شهيد شدند تا اينکه امام فرمودند واجب است.
همان سالي که آقا مصطفي شهيد شد اول سال 57 صريحاً شروع کرديم به سخنراني عليه شاه، آنقدر صريح بود که بعد ساواکي­‌هاي کاشان پيغام دادند اينطور که شما صحبت مي­‌کنيد ما مجبور هستيم شما را دستگير کنيم، سخنراني نکن و من گفتم من به وظيفه خودم عمل مي­‌کنم شما به وظيفۀ خودتان عمل کنيد. 7 روز من صحبت کردم در يکي از مساجد کاشان. مسجد بزرگي بود طبقه بالا خانم­‌ها بودند و طبقه پايين آقايان بودند. در کنار قبر مرحوم آيت­­‌الله رضوي کاشان يک مسجدي وجود دارد که نامش را فراموش کردم، امام جماعت آن آيت­‌الله خراساني بود. ظهرها نماز مي­‌خواند و بعد از نماز من صحبت را آغاز مي­‌کردم تا حدود ساعت 2 و سر ساعت هم تمام مي‌­شد. 5 دقيقه به پايان­ صحبت­هايم در روز هفتم مانده بود که يکي از مامورين حالا يا چادر سرش مي­‌کند مي­‌آيد بين زن­ها مي­‌شنود و با بيسيم پيام مي­‌دهد محاصره کنند. زماني که دعا مي­‌کردم تمام ماشين­ها مسجد و خيابان­ها را محاصره کردند و مسجد در يک فلکه کوچکي قرار داشت.
در فلکه تقريباً 8 ماشين جيپ شهرباني بود، 4 ماشين ژاندارمري بود دو طرفش نيروهاي ژاندارمري بودند که گفتم چه خبر است؟! مگر مي­‌خواهيد لشکر ببريد؟ خودشان خيلي مي­ ترسيدند، ماه رمضان بود من هم روزه بودم، جرئت اينکه با من صحبت کنند نداشتم همينطور نگاه مي­ کردند و مسلح بودند، آخر خودم صحبت کردم گفتم شما براي دستگيري من آمديد؟ يکي از آنها گفت بله، گفتم پس دنبال من بياييد. من رفتم ماشين­ شهرباني سوار شدم و آنها دنبال من آمدند البته من يک شب در شهرباني ماندم و مستقيم روز بعد فرستادند ساواک تهران زندان کميته مشترک.

تصويري از سخنراني آيت‌الله مبشرکاشاني پيش از انقلاب در کاشان
روز هفتم يا هشتم ماه رمضان من را بردند کميته مشترک در انفرادي. در انفرادي بودم تا عيدفطر يعني حدود يک ماه من انفرادي بودم و انفرادي کميته مشترک از هر جهتي سخت است اصلاً خود انفرادي موضوعيت داشت مثلاً روي موکت مي­‌خوابيديم، موکت­هاي ارتشي­‌ها در قديم سياه رنگ و نازک بود و آنقدر نازک شده بود که برآمدگي­ هاي موزاييک­ها از اين موکت­ها بيرون زده بود مانند يک کاغذ نازک بود و ما بايد روي آن مي­‌خوابيديم. زندان هم آفتاب‌خور نبود و از زماني که ساختند يک ذره آفتاب به کميته مشترک نتابيده است .
بعد از انفرادي آمدم سالن، ديگر اتاق­‌هاي سه نفره و 4 نفره بود، اتاق من روبروي اتاق آيت­‌الله دستغيب بود که تازه دستگير شده بود. امام جمعه بندرعباس که اهل دامغان است آقاي نعيم­‌آبادي، آقاي صادقي، رحيمي و سيف اهالي خرم­‌آباد که از علما بودند با هم بوديم. آقا مصطفي پسر آقاي آيت­‌الله شرعي، آقاي سردار سعيد کريمي نيز در کميته مشترک بودند. بعد از آن آمديم زندان قصر.
«اوين» حوزه علميه شد!
تسنيم: روحانيون دربند زندان قصر چه اشخاصي بودند؟
روحانيون اکثراً در زندان اوين بودند. آيت­‌الله منتظري، آيت­‌الله شيرازي، مهدوي­‌کني همه در اوين بودند و تقريباً مي­‌گفتند اوين حوزه علميه شده است(مي‌خندد) تدريس هم داشتند و شنيدم آيت­‌الله منتظري درس خارج تدريس مي­‌کردند! ما هم يک درس­هايي را در اينجا شروع کرديم.
ماجراي تدريس اخلاق و فقه براي شهيد رجايي در زندان
تسنيم: همان درس‌هاي اخلاقي که براي شهيد رجايي در زندان به سفارش خود آن مرحوم آغاز کرديد؟
شهيد رجايي غير از درس اخلاق، به من گفت يک بحث­هايي براي ما کنيد ما از فقه سردربياوريم. ما خارج فقه که نمي‌­دانيم چيست. گفتم آقاي رجايي من يک چيزي را شروع مي­‌کنم که الان در زندان به درد ما مي­ خورد. به غير از احکام بحث­هاي اخلاقي و معرفتي هم داشتيم. مثلا حکم استفاده از لوازم شخصي کمونيست‌هاي داخل زندان و ... را آموزش دادم.
تنها زنداني باقي‌مانده در زندان قصر!
تسنيم: پس اين کلاس‌ها در زندان به پيشنهاد آقاي رجايي بود؟
بله؛ آقاي رجايي پيشنهاد کرد حالا که هستيم استفاده کنيم. يک مدتي حدود 3 ماه که من در زندان قصر بودم، 4 آبان به مناسبت تولد شاه يکسري زندانيان ابدي و 30 ساله را آزاد کردند از جمله آقاي رجايي. البته ايشان دو سال زودتر از ما رفته بود زندان يعني سابقه زندانش زياد بود. حدود 2 ماه با هم بوديم و بعد ايشان آزاد شد و من دوم بهمن آزاد شدم که کليۀ زندانيان سياسي را از بس مردم تظاهرات کردند نيمه شب که فرداي آن شب دوم بهمن بود آزاد کردند. آن زمان هم بختيار روي کار آمده بود و شاه هم فرار کرده بود و کل زندانيان سياسي را آزاد کردند الا يک نفر!
زنداني که هويدا در آن حضور داشت خيلي مجلل بود
تسنيم: آن يک نفر چه شخصي بوديد؟
يک نفر در زندان ماند و آن هم هويدا بود و گفتند هويدا را خود شاه گفته است، دستگير کنيد و خود شاه هم بايد دستور آزادي او را بدهد. او در يک اتاق مخصوص بود و من او را نديدم چون خيلي مجلل بود. يک خانه­‌اي پشت اين بندها بود آنجا اتاق تشريفات بود و از حيث خوراک و امکانات همه چيز براي او فراهم بود. ما آزاد شديم و او در زندان ماند لذا وقتي زندان­ها را آزاد کردند آقاي خلخالي پس از محاکمه وي را اعدام کرد.

حضور چند هزار نفري مردم براي استقبال از زندانيان سياسي
آن شب همه زندانيان سياسي آزاد شدند ساعت 1 نيمه شب بود. مردم فهميده بودند زندانيان سياسي آزاد مي­‌شود آمده بودند و هر زنداني هم آزاد مي‌‌شد او را به دوش مي­‌گرفتند پياده تا پاي ماشين مي­‌بردند و سوار ماشين مي­‌کردند. کفش­هاي من هم نعلين بود و جمعيت آنقدر زياد بود که کفش­هايم افتاد و گم شد و نتوانستم آنها را پيدا کنم. شايد حدود چند هزار نفر جمعيت زن و مرد پشت زندان جمع شده بودند. پاي برهنه ما را به دوش مي­‌گرفتند و مي­‌بردند کانون وکلا. وقتي رفتيم کانون وکلا يک نفر من را دوش گرفت و برد طبقه بالا، ديدم عرق مي‌­ريزد او را قسم دادم اين کار را نکن، گفت نه! شما خودتان را براي ما فدا کرديد و وظيفه ماست که از شما استقبال کنيم. بعد يک ماشين گرفتند من رفتم تهران خانه يکي از اقوام نزديکم که در تهران بود.
بعد زنگ زدم کاشان و گفتم که من دارم مي­‌آيم کاشان و استقبال من آمدند. آمدند چند فرسخي ورود به شهر، استقبال بزرگي شد ديگر آنجا روي دوش گرفتند از اول شهر تا منزل پدر که خيلي راه بود. در مسير راه جمعيت بسياري بود تا وارد شدم عليه شاه سخنراني کردم. مقابل شهرباني سخنراني کردم و باز نهضت را ادامه داديم تا رژيم شاهنشاهي سرنگون شد.
کمونيست‌ها و منافقين در زندان از بحث کردن فرار مي‌کردند
تسنيم: در زندان با کمونيست­ها هم بحث اعتقادي داشتيد؟
خود کمونيست­ها حاضر به بحث نبودند و الا ما هميشه آمادگي داشتيم مثلاً منافقين هم همينطور. منافقين به افراد خودشان گفته بودند «بايکوت» يعني حق حرف زدن با بچه مسلمان­ها را نداريد حتي مثلاً جواب سلام را هم نمي­‌دادند، مي­‌ترسيدند. قبل از آن من با خيلي­ افراد صحبت کرده بودم که به اين گروه­ها گرايش پيدا نکرده بودند ولي تا گرايش پيدا مي­‌کردند اولين مطلبي که به اينها مي­‌گفتند بايکوت بود يعني حق نداريد صحبت کنيد، چون خودشان مي­‌دانستند که دليل و برهان ندارند و نابود مي­‌شوند.
کمونيست­ها براي خودشان تشکيلات داشتند، مائوئيست­‌ها، فدائيان خلق و منافقين و مذهبي­‌ها که ما و رجايي­ بوديم. يک دسته هم متفرقه بودند مثلا پسر آيت­‌الله کاشاني که خودشان منفرد بودند. خيلي مومن و مذهبي بود

در زندان کميته مشترک اينطور نبود. بايکوت نبود و صحبت مي­­‌کرديم محکوم مي­‌شدند و نمي‌‌توانستند جواب بدهند حالا يا ايمان مي­‌آوردند يا نمي­‌آوردند ولي وقتي وارد قصر شديم تشکيلاتي بود. کمونيست­ها براي خودشان تشکيلات داشتند، مائوئيست­‌ها، فدائيان خلق و منافقين و مذهبي­‌ها که ما و رجايي­ بوديم. يک دسته هم متفرقه بودند مثلا پسر آيت­‌الله کاشاني که خودشان منفرد بودند. خيلي مومن و مذهبي هم بودند ولي تک­رو بودند و به مذهبي­‌ها هم علاقه داشتند و ارتباط هم داشتند ولي در مجموعه خودشان را قرار نمي­‌دادند و عضو نمي‌‌شدند.
متقي‌تر از شهيد رجايي در زندگي‌ام نديدم
تسنيم: غير از مرحوم شهيد رجايي چهره معروف ديگري هم در زندان يادتان هست؟
بله؛ آقاي غرضي و بهزاد نبوي بودند. آقاي رجايي پيشنماز آنجا بود تا زماني که روحاني نبود. ما از بند خودمان مي­‌آمديم بند آنها سعي مي­‌کرديم يا خودمان نماز جماعت تشکيل بدهيم يا نماز جماعتي که مذهبي­‌ها دارند برويم.
مذهبي­‌ها هم آقاي رجايي را پيشنماز کرده بودند ولي آقاي رجايي وقتي مي­‌خواست پيشنماز شود نگاه مي­‌کرد ببيند فرد روحاني يا آخوندي هست يا نيست اگر روحاني بود نمي­‌ايستاد و کنار مي­‌رفت. خيلي متدين و اهل تقوا بود و واقعاً من متقي­‌تر از رجايي در زندگي­‌ام نديدم. با ايمان­تر، محکم­تر، استوارتر، رجايي مجسمۀ ديانت و ايمان بود.

صحنه استقبال از آيت‌الله مبشر کاشاني بعد از آزادي از زندان
تسنيم: شما بازجويي هم مي‌شديد؟
بله مرتب! بازجوي من تهراني و ظاهراً فروتن بود، اوايلي که من وارد شدم زير شکنجه بودم ولي تقريباً ده روزي که گذشت يکدفعه گفتند از صليب سرخ و کشور فلان دارند مي­‌آيند بازديد. يک دستور رسيد که کلاً شکنجه­‌ها را تعطيل کنيد، يکدفعه ديديم مهربان شدند و اوضاع اصلاً تغيير کرد. بعد ديديم تشک­هايي به قطر 3 سانت از ارتش آوردند، حالا ما شب­‌ها روي زمين مي­‌خوابيديم و من ديسک کمر گرفتم از بس نمور و سفت بود و بعضي از شکنجه‌گران زير بدن بعضي­‌ها آب هم مي­‌ريختند يعني سطل آب سرد مي­‌ريختند از زير در مي­‌آمد داخل.
ماجراي انواع شکنجه‌هاي کميته مشترک
زماني که من را دستگير کردند اواخر تابستان بود و بعد کشيده شد به زمستان و هوا سرد شد. زمستان نه بخاري و نه وسيله گرمايشي بود. روي موکت هم مي­‌خوابيديم بدون پتو تا اينکه گفتند از صليب سرخ مي‌خواهند براي بازديد بيايند. ديديم يکدفعه مهربان شدند تشک­هاي ابري با قطر زياد آوردند بعد ما هم خوابيديم ديسک کمر من بدتر شد. طبي نبود يک ساعت مي­‌خوابيديم گود مي­‌شد و کمرم درد مي‌­گرفت، من دو ماه و نيم که در کميته مشترک بودم بحث خواب ما بزرگترين شکنجه بود که ديسک من ماند و الان هم وجود دارد.
بلندگوها را روشن مي­‌کردند و صداي شکنجه ديگران که جيغ و فرياد مي­‌کشيدند را پخش مي­‌کردند. اعصاب ما را خرد مي­‌کردند و يک چند ساعتي مي‌گذشت دوباره شروع مي­‌کردند. بعضي از زندانيان بغل دست ما هم داد و شيون مي­‌کردند، مثلاً آقاي سيف از علماي خرم­­‌آباد بود، او را دستگير کرده بودند و پيرمرد بود. مدام داد مي­‌زد که من تنگي نفس دارم، حالا در را بستند يک پنجره به اندازه قطر 10 سانت داشت و آن را هم بسته بودند. يک پنجره با ميله آهني پشت آن جوش داده بودند که يک توري داشت و پشت آن هم يک پنجره بود که يک مقدار هوا بيايد. افرادي که بيماري داشتند مانند آيت­‌الله سيف داد مي­‌کشيد نمي­‌توانم نفس بکشم.
تسنيم: ادعيه و قرآن در دسترس شما بود؟
اصلاً هيچ کتاب و روزنامه­‌اي نداشتيم، نه تسبيح و نه انگشتر چون مي‌گفتند ممکن است قورت بدهيد و با آن خودکشي کنيد. البته پيش خودشان مي‌گفتند ممکن است روزنامه را بخورند و خودکشي کنند و چنين تصوراتي داشتند ولي چيزي نداشتيم نه هم­ سخني و نه چيزي تک بوديم. من آنقدر به اين ديوار نگاه کردم و يادم است که مي­‌دانستم روي ديوار چند خط وجود دارد از بس ديوار را نگاه کرده بودم. اين اتاق به اندازه­‌اي بود که فقط يک آدم بخوابد، اصلاً نمي­‌شد راه رفت.
گفتم به امام نگوييد من زندان رفته‌ام
تسنيم: بعد از پيروزي انقلاب آيا ديداري با مرحوم امام داشتيد؟ ماجراي مسئوليت حضرت‌عالي در منطقه فارس و برخورد با گروهک‌ها چه بود؟
مرحوم امام آمد قم بعد از انقلاب، من از زندان آزاد شدم و همه زندانيان سياسي هم ديدار ايشان مي­‌رفتند. بعد به رفقا گفتم خصوصي برويم ديدار ايشان. مسئول ملاقات­‌ها آقاي علي اکبر محتشمي بود و گفت شما ساعت فلان بيايد ديدار خصوصي، البته دوستان به من گفتند بيا برويم من گفتم به يک شرط مي­‌آيم که به امام نگوييد ما زندان بوديم و آزاد شديم، گفتند چرا؟ گفتم يک حرکتي بوده براي خدا و خدا خودش مزد ما را مي­‌دهد و از اين جهت به ايشان نگفتيم و ايشان را زيارت کرديم.
بعد از 5 دقيقه هم آيت­‌الله خزعلي آمدند ديدن ايشان و در جمع ما و چند نفر هم از لبنان آمدند. صحبت­هايي هم مرحوم امام با لبناني­‌ها داشتند، بعد با آيت‌­الله خزعلي صحبت کردند و دوست ما هم يک سوالي از امام داشت و تقريباً نيم ساعتي در خدمت امام بوديم و رفتيم.
برخورد با گروهک‌هاي چپ در استان فارس
آقاي شرعي خدا رحمتش کند. ايشان و آقاي مومن به من گفتند نمايندگي امام را در "مَمَسني" به شما بدهيم. خيلي اصرار کردند، من را به عنوان نماينده امام فرستادند، آن زمان هم نماينده امام که مي­‌فرستادند جامع بود يعني در سپاه نماينده امام بود، قاضي بود و حکم مي­­‌توانست بدهد نماينده جامع مانند والي زمان اميرالمومنين بود. آن زمان ديدگاه­شان اين بود که نماينده امام به عنوان والي بايد باشد، ما مي‌رفتيم آنجا شهرداري اِذن مي­‌گرفت که چه کنيم و چه نکنيم. همه مي­‌آمدند که ما چه کنيم و از طرفي اختلافاتي که هم مردم داشتند مي‌آمدند نزد ما و مي‌­گفتند شما حکم شرعي آن را بگوييد، از طرفي در مقر سپاه وارد شدم و معارف مي­‌گفتم. بحث­هاي معرفتي مي­‌کردم.
چپي­‌ها آنجا قيام کردند که توسط بچه­‌هاي سپاه سرکوب کرديم و داستان­هاي مفصلي دارد. مدتي بودم و بعد آمدم نزد آقاي شرعي. شهردار منطقه زنگ زد که او(من) خيلي مديريتش خوب است و اين آقا را بفرستيد. تمام اينجا را طي يک ماه امن و آباد کرده و روحاني­‌اي به مديريت ايشان نديديم. آقاي شرعي به من گفت برو گفتم نمي­‌روم، گفت چرا؟ گفتم مي‌­خواهم درسم را ادامه بدهم، آقاي شرعي هم عصباني شد گفت ايشان راه اجتهاد را گرفته است و حاضر نيست همکاري کند.
اولين ديدار با رهبر انقلاب در مسجد کرامت/آيت الله خامنه‌اي خوشفکر و قدرت استباط بالايي داشت
تسنيم: با آيت‌الله خامنه­‌اي هم قبل از انقلاب مراوده­‌اي داشتيد؟
آيت­‌الله خامنه­‌اي نوعاً تبعيدي بود يعني زنداني ايشان به نسبت تبعيدشان کمتر بود. بعد از اينکه ايشان از تبعيد برگشت در مسجد کرامت مشهد شروع کرد به صحبت کردن، ما رفتيم مشهد گفتند آقاي خامنه­‌اي دارد نهج­‌البلاغه مي­‌گويد و منبر او آزاد شده است چون ممنوع‌المنبر بود. گفتيم باشد، سال حدود 51 بود. ايشان مسجد کرامت صحبت مي­‌کرد و ما با بچه‌هاي کاشان رفتيم پاي صحبت­هاي ايشان و صحبت­هاي خوبي داشت و بعد من خصوصي با ايشان صحبت کردم ولي فکر نمي­‌کنم الان يادشان بيايد. اين اولين ديدار من با ايشان بود که در مسجد کرامت داشتيم و فرد خوش­فکري بود و قدرت استنباطش خيلي بالا بود.

زنداني اوين مي‌گفت در جمع علماي زنداني آقاي خامنه‌اي همچون کعبه‌اي بود که ديگران بايد دورش طواف کنند
خاطره ديگرم مربوط به زندان است. يکي از افرادي که از زندان اوين آزاد شده بود شخصي به نام سيدحسين باقري بود. بعد آمد کاشان ديدن من و من هم از زندان آزاد شده بودم و من به او گفتم زندانيان اوين را چگونه يافتي؟ گفت آنجا بحث تفکرات و شخصيت­‌ها بود ولي هيچ کدام مانند آقاي خامنه‌‌اي بينش فکري ندارد. گفتم عجب! من آقاي خامنه­‌اي را ديده بودم و کتاب­‌هايش را هم خوانده بودم ولي هيچ‌وقت شناخت اينطوري نداشتم، اين همه آقايان در زندان بودند. آقاي منتظري، رباني­‌شيرازي، طالقاني و... بودند.
آيت‌الله بهاءالديني مي‌گفت بهتر از آقاي خامنه‌اي براي اداره کشور سراغ ندارم
بعد گفت يک جمله مي­‌گويم «آقاي خامنه‌­اي به منزله کعبه­‌اي است که آقايان بايد دور آن طواف کنند» آن زمان ايشان اين حرف را به من گفتند. يک جمله­‌اي هم آيت­‌الله بهاءالديني فرمود که در بين اين جماعتِ مسئولين مملکت ما بهتر از ايشان (آيت­‌الله خامنه­‌اي) براي اداره کشور و رهبري سراغ ندارم.
آيت الله بهاءالديني مي‌فرمودند آقاي منتظري به درد رهبري نمي‌خورد
تسنيم: قبل از انتخاب خبرگان رهبري آيت‌الله بهاءالديني اين حرف را زدند؟
خير؛ اين جمله از زمان قائم­‌مقامي آقاي منتظري مطرح بود. اهل دل آقاي منتظري را قبول نداشتند، اهل سياست هم مي­‌گفتند ايشان سادگي دارد آنها هم قبول نداشتند و مي­‌گفتند زود فريب مي­‌خورد. اهل دل هم مي­‌گفتند او توانايي ندارد و لذا او را قبول نداشتند. آقاي منتظري شاگرد آيت­‌الله بهاءالديني بود و همچنين آقاي مطهري نزد ايشان درس مي­‌خواندند و ايشان به آقاي منتظري بي­‌علاقه نبود ولي مي‌فرمودند نمي­‌تواند و به درد اين کار نمي­‌خورد و فرمود در بين اين افراد ما هر چه فکر مي­‌کنيم در بين مسئولين و کساني که هستند کسي مانند آسيدعلي آقا نمي­‌تواند کشور را اداره کند، در ديداري که من داشتم گفت حتي چند جا هم گفته بود به آقاي حيدري­‌کاشاني هم گفته بود چون او هم براي من نقل کرد.

ديدار مقام معظم رهبري با آيت‌الله بهاءالديني
تسنيم: شما در درس مرحوم آيت‌الله شريعتمداري هم مي­‌رفتيد؟
خير؛ اما هر کس به مرحوم شريعتمدار توهين مي­‌کرد ناراحت مي­‌شدم اما سر سوزن هم از او طرفداري نکردم. مي­‌گفتم سيد است، مرجع است، من راضي نيستم جلوي من به او اهانت کنيد ولي هرگز درسش نرفتم و هرگز نماز او شرکت نکردم.
مرحوم «شريعتمداري» و «منتظري» فريب اطرافيانشان را خوردند
تسنيم: چرا کار ايشان يا امثال آيت‌الله منتظري به رويارويي با انقلاب کشيده شد؟
بالاخره همه بايد به خدا پناه ببريم. يک نفر رفته بود نجف زيارت و مي‌گفت بعد از زيارت رفتم خدمت امام که امام آنجا تبعيد بود. گفتم آقا نصيحتم کنيد؟ گفت من دفعه اول است مي­‌آيم نجف و کربلا از خدا چه بخواهم؟ امام خميني سرش را بالا آورد و گفت: فقط عاقبت­ بخيري، عاقبت­ بخيري. ما اين 30 سال بحث عاقبت­‌بخيري را ديديم. خيلي‌ها زحمت کشيدند، آقاي منتظري کم براي انقلاب زحمت نکشيد، خيلي خون دل خورد، پسرش شهيد شد، خودش شکنجه شده بود و رنج­ها و مشقت­‌ها کشيده بود، يک سادگي باعث شد از مهدي هاشمي دفاع کرد و کار خراب شد و در داستان مهدي هاشمي فريب خورد. در علم هم واقعاً ملا بود، خدايي از نظر علمي لياقت رهبري را داشت اما از حيث مديريتي و ذکاوت و هوشياري کمبود داشت.
مثلا شريعتمداري مرجعي بود که علامه طباطبايي معتقد به علميت او بود ولي يک چنين شخصيتي که شايد 5 ميليون در ايران مقلد هم داشت در عين حال مي­‌بينيم بر اثر يک اشتباه فريب فرزندش را خورد. يکي از امور مهم اين است که ما هر چه تحليل کرديم، تحقيق کرديم، تدبر کرديم در آقاياني که زمين خوردند ديديم از بيت خودشان زمين خوردند يا پسرش يا دامادش يا مسئول دفترشان. مي‌گفتند امام پيش خواهد رفت چون از کسي فريب نمي‌خورد و نظر خودش را انجام مي­‌دهد. مرحوم شريعتمدار فريب فرزندش را خورد، منتظري هم فريب دامادش را خورد. بايد دعا کنيم براي عاقبت‌­بخيري­ مان.

پيش‌بيني آيت‌الله بهاءالديني
تسنيم: گويا مرحوم آيت‌الله بهاءالديني درباره انشعاب مجمع روحانيون از جامعه روحانيت يک پيش‌بيني کردند و شما بعد از فتنه 88 به اين خاطره اشاره‌اي داشتيد.
بله؛ يک روز من خدمت آيت­‌الله بهاءالديني بودم. نماز مغرب و عشاء خوانده شد و مردم رفتند. ايشان بعد از نماز سيگار مي­‌کشيد و رسماً اينطوري بود هر وقت من را مي­‌ديد احوالپرسي مي­‌کرد و خوب تحويل مي­‌گرفت و خيلي من را دوست داشت. بعد من سلام کردم جواب داد ديدم در فکر است گفتم آقا گويا ناراحتيد؟ ديدم روزنامه­‌اي جلويش بود که يک طرف عکس آقاي کروبي بود و يک طرف عکس آقاي مهدوي­‌کني و نوشته بود "روحانيت و روحانيون از همه جدا شدند". فرمود من براي آينده اين مطلب ناراحتم. جدا شدن اينها از همديگر يعني چه؟ واقعاً نمي­‌توانستيم درک کنيم، او مي­‌گفت من ناراحتم و خداوند با انبياء خودش هم خويش و قومي نداشت و آنها را تنبيه مي‌­کرد ما بعضي از آخوندها فکر مي­‌کنيم از انبياء به خدا نزديکتريم هر کاري دلمان بخواهد مي­‌کنيم، اين مطلب آينده خطر دارد، اين مسير خطر دارد.
بعداً ديديم بله اينطور شد. آقاي مهدوي که بازوي رهبري بود مشکلي درست نمي‌­کند، اين(کروبي) است که گاهي مطالبي مي‌گويد که بوي جدايي مي‌آيد و آخر هم به اينجا کشيده شد که ديديد و گفت من از آينده‌­اش مي­‌ترسم اين بود که قضيۀ رخ داد، نام نبرد گفت آيندۀ اين خطر دارد و من احساس خطر مي‌­کنم و آينده خوبي براي آن نمي­‌بينم، 20 سال گذشت و ايشان هم فوت شد و تازه فهميديم منظورش از آينده چه بوده و خطر چه بوده است.
تسنيم: مقام معظم رهبري اخيراً در صحبت‌هايشان خيلي به روحيه انقلابي و انقلابي بودن مسئولان تاکيد دارند و در در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان فرمودند که اعضاي خبرگان بايد انقلابي بمانند و انقلابي عمل کنند. شما به عنوان شخصيتي که سالها براي پيروزي انقلاب زحمت کشيده‌ايد، نظرتان درباره توصيه اخير رهبر معظم انقلاب مبني بر انقلابي‌گري چيست؟
علما و عارفان پاک­‌نيت مانند مرحوم بهاءالديني که اهل غرض و مرض نبوده و نيستند، مويد اين دو(امام و رهبري) بودند و در عين حال درد دين داشتند و درد حقوق مردم داشتند اگر به دين آسيب برسد اينها ناراحت مي­‌شوند چه زماني که مرحوم امام بودند چه زمان رهبر معظم انقلاب اگر به حقوق و يا دين مردم آسيب وارد شود همه ناراحت هستند و اعتراض مي­‌کنند و اعتراض هم معنايش اين نيست که اگر بگوييم در زمان امام خميني اينجا اشکال پيش آمد منظور اين است که اشکال به خود امام خميني وارد مي­‌شود.
آيا اميرالمومنين والي براي شامات نمي­‌فرستاد؟ مردم از ولات شکايت نمي­‌کردند؟ آيا اميرالمومنين مي­‌تواند انسان معصوم پيدا کند بگذارد که والي شام يا مصر باشد؟ اصلح را انتخاب کرده است و اصلح آنجا مشغول به کار شده و به کارش هم اشکال وارد مي­‌شود. ما نمي­‌توانيم بگوييم چون اشکال دارد پس تقصير اميرالمومنين است که او را فرستاده است! آيت­‌الله خامنه­‌اي که نمي­‌تواند از کره مريخ نيرو بياورد. همين کساني که هستند خود اين نيروها خيلي همديگر را مي­‌زنند. انصافاً در حوزه علميه مانند ايشان هوشيار نداريم در عين حال اشکالاتي هم در کشور هست و اين اشکالات بايد برطرف شود.
هرکس اشکالات کشور را ابزار تخريب انقلاب قرار دهد خيانت کرده است
طلبه­‌ها از من سوال مي‌کنند نظرتان درباره مشکلات جامعه چيست؟ گفتم به نظر بنده هر کس ساکت بنشيند به انقلاب خيانت کرده است، عيب­ها را نگويد به خون شهدا و انقلاب ظلم کرده است و هر کس بزرگتر از آنچه هست بگويد باز هم خيانت کرده است و هر کس بخواهد اين اشکالات را ابزار قرار بدهد براي تخريب انقلاب خيانت کرده است. ما مي­‌گوييم در ادارات رشوه­‌خواري است اگر نگوييم به انقلاب و خون شهدا خيانت کرده‌ايم اما اگر همين مطلب را ابزار قرار بدهيم براي تخريب رهبري و نظام و براي اينکه مردم سرد شوند و دلگرمي نداشته باشند، اين هدف، هدف شيطاني است و حرام است و مسلماً گناه کبيره است. هر دو خيانت است، بزرگنمايي عيب خيانت است و سکوت در برابر عيب خيانت است.
مردم مخصوصاً علما به انقلاب با ديد فرزند خودشان نگاه مي‌کنند و شکنجه و زندان ديده‌اند. يکسري بي­‌تفاوت بودند و الان هم بي­‌تفاوت هستند، يکسري هم خودشان را سر موقع رساندند، مانند کسي که مي­‌رود هيات نه سينه مي­‌زند نه عزاداري مي­‌کند نه سخنراني را گوش مي­‌کند اما تا سفره پهن مي­‌شود قبل سينه­‌زنان، اول از همه سر سفره نشسته است. انقلاب هم اين است. ما خيلي را ديديم نه رنج ديدند، نه شکنجه ديدند و نه زحمتي کشيدند تا سفره انقلاب پهن شد ابتدا او نشست.
ذکري که آيت‌الله کشميري براي رهبر انقلاب توصيه کرده بود
تسنيم: درباره ديدار حضرت‌عالي با رهبر معظم انقلاب سوالي داشتيم. رهبري سال 89 به قم تشريف آوردند و شما هم به ديدار ايشان مشرف شديد، در اين ديدار صحبت خاصي بين شما و حضرت آقا رد و بدل شد؟
در اين ديدار از دفتر آقا به ما زنگ زدند که آيت­‌الله خامنه­‌اي قرار است به قم بيايند. گفتند براي ملاقات مي­‌خواهيد براي شما وقتي تعيين کنيم؟ گفتم بله، قطعاً. گفت فرداشب بياييد. براي آقايان ديگر نيز همين کار را کرده بودند. هر شب يکي دو نفر از آقايان را دعوت کرده بودند که اين 10 شب بروند ديدن ايشان. وقتي ما رفتيم آقاي مومن بود و 40، 50 نفر ديگر از بزرگان هم بودند.

ديدار علما و مراجع با رهبر انقلاب در سفر به قم سال 89
از راست به چپ: آيت الله گرامي قمي، رهبر معظم انقلاب، آيت الله مبشر کاشاني، فرزندان آيت الله وحيد خراساني
اين مطلبي که مي‌خواهم بگويم اولين بار است. چند سال قبل آيت‌­الله کشميري فرمودند اگر که هر زماني آيت‌الله خامنه­‌اي را ديديد اين ذکر را به آقاي خامنه­‌اي بدهيد و بگوييد اين ذکر مخصوص شماست و براي استحکام نظام لازم است آن را بگوييد. ما وقتي رفتيم ملاقات دم در رسيدم و ياد فرمايش آقاي کشميري افتادم. بعد از احوالپرسي نزديک يک ساعت در خدمت رهبر انقلاب بوديم و گفتم آيت‌الله کشميري براي شما يک پيامي دارد و ذکر را گفتم. ايشان خيلي خوشحال شد و گفت خود آقاي کشميري گفته است؟! گفتم بله خودش به من گفته.
انتهاي پيام/



[ad_2]

لینک منبع