[ad_1]
آی اسپورت: این روزها حال و روز باشگاه(!) نفت تماشایی شده است. مدیر و مربی و سرمربی هرکدام ساز خودشان را میزنند و ماحصل این همنوازی ناموزون ملغمهای شده است مهیب و گوشخراش. مجموعهای که زمانی از حیث نظم اداری و پرداخت به موقع سرآمد فوتبال کشور بود، امروز چنان رقتانگیز اداره میشود که برحسب هر متر و معیاری (حتی استاندارهای لیگ نیمه حرفهای ِ ما) هیچ نامی جز فاجعه نمیتوان روی آن نهاد.
از مدتها قبل زمزمههایی مبنی بر عدم تمایل وزارت نفت برای تیمداری شنیده میشد. حتی تیمهای موفق فرکی و گلمحمدی نتوانستند مسئولان وزارتخانه را به ادامهی این همکاری ترغیب کنند. تا جاییکه پروژه انتقال نفت به اراک کلید خورد و چه بسا اگر پایداری فردوسیپور نبود اکنون نفت نیز به سرنوشت پاس و صبا گرفتار شده بود. به هر تقدیر وزارتخانه با باشگاه تابعهاش به نحو کجدار و مریز مدارا میکرد تا آنکه اتفاقات لیگ چهاردهم پیش آمد. حضور منصوریان و ریخت و پاش عجیب قنبرزاده شاید تیر خلاصی بود بر پیکرهی باشگاه. نظام تیم از هم گسسته شد، مبلغ قراردها پرداخت نشد و در خاتمه بیژن نامدار زنگنه نیز اعلام کرد که این وزارتخانه قصد تیمداری ندارد. ثمره این جریانات چیزی نبود جز پریشانی و سرگردانی بازیکنان و پرسنل قدیم و جدید باشگاه که هر روز یک گروه و دسته را بر خود مسلط میدیدند.
بهنام پیشروی کیش، پارس طلاییه و نظایرهم میآیند و میروند و اوضاع نفت وخیمتر میشود. ظاهرا مقدر نیست این عروس ِ هزار داماد روی خوشی و آرامش ببیند. در این میان آنچه مایه تأسف است وجهه پیشکسوتانی است که وجه المعامله این تراژدی مضحک گردیده است. علی کریمی، حمید درخشان، حسین عبدی از نام و سابقه خود برای این تیم خرج میکنند، غافل از آنکه بر گوری میگریند که مردهای در آن نخفتهاست. ای کاش این نامها که هرکدام از عظمت و تاریخچهای برخوردارند قدر خود را میدانستند و در این بازی باخت-باخت ورود نمیکردند. ای کاش میآموختیم که با مربیگری «قیمتی» شویم، نه به هر قیمتی مربیگری کنیم. ای کاش بجای آنکه بر سر جنازه یک تیم لیگ برتری بجنگیم، مانند مهدی تارتار بیادعا تیمی را با چنگ و دندان به لیگ برتر میآوردیم و نان بازویمان را میخوردیم. ای کاش این سیکل معیوب مربیان لیگ برتری تغییر میکرد. ای کاش بوی بهبود ز اوضاع فوتبالمان میشنیدیم، ای کاش.
[ad_2]
منبع لینک by [author_name]